عمومی

فردوسی‌پور: جنگ طولانی برای اسرائیل نقطه‌ آسیب دارد/ احتمال کرانیزه شدن غزه بالاست/ روسیه هیچ‌گاه شریک استراتژیک ایران نخواهد بود

ماهان نوروزپور: سه ماه از عملیات هفت اکتبر یا عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد. با وجود درخواست‌های متعدد منطقه‌ای و بین‌المللی برای آتش بس، اسرائیل اما از قبول آن سر باز می‌زند و پذیرفتن آتش‌بس دائمی را یک شکست تمام عیار برای خود تلقی می‌کند. مقامات رژیم صهیونیستی بارها اعلام کردند که تا نابودی کامل حماس و جهاد اسلامی بمباران هوایی و عملیات زمینی خود را در غزه ادامه خواهند داد البته تا اینجا مردم بی‌دفاع و بی‌پناه غزه قربانی اصلی جنایات رژیم صهیونیستی بودند. مقامات اسرائیلی غزه را زمین سوخته اعلام کردند و به ددمنشنانه‌ترین و دهشتناک‌ترین شکلی که ممکن است با بمب‌های چند تنی غزه را شخم زدند. بخش زیادی از مردم غزه اما حاضر به تخلیه‌ی غزه‌ی نشدند و مصر هم از اسکان دادن پناه‌جویان غزاوی در شبه جزیره‌ی سینا سر باز زدند. اما هم مصر و هم قطر در حال رایزنی برای رسیدن به یک توافق دو جانبه و به دست آوردن آتش بس هستند. اسرائیل در پس این کشتار کور و وحشیانه چه در سر دارد؟ آیا می‌تواند به همه‌ی اهداف نظامی که ترسیم کرده است برسد؟ آمریکایی‌ها تا چه زمانی از اسرائیل حمایت خواهند کرد؟ وضعیت روسیه نسبت تحولات خاورمیانه چیست و آیا این کشور از این روند منتفع می شود؟ در این باره در کافه خبر با مجتبی فردوسی پور سفیر سابق ایران در اردن و مدیرگروه غرب آسیای مرکز مطالعات وزارت خارجه گفتگو کرده ایم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

بیش از چهارماه از عملیات طوفان الاقصی سپری می شود ارزیابی شما از جنگ غزه تا به اینجای کار چیست؟ اسرائیل چه طرح‌ها و اهداف نظامی را دنبال می‌کند؟

با گذشت چهارماه همچنان شاهد جنایت و نسل کشی رژیم صهیونیستی هستیم. فکر می‌کنم لازم باشد که بحث جنایت اسرائیل را از عملیات طوفان الاقصی تفکیک کنیم. اقدامی که اسرائیل دارد صورت می‌دهد مفهوم جنگ را بر نمی‌تابد. این رژیم مردم بی‌دفاع و بدون جان پناه را با انواع و اقسام گلوله‌ها و بمب‌های بیش از دو و نیم تنی مورد هدف قرار می‌دهد. با این وجود که چهار ماه از طوفان الاقصی می‌گذرد؛ جریان مقاومت تنها پانزده درصد از وضعیت خودش را به لحاظ سازماندهی و لجستیکی پای عملیات گذاشته است. مقاومت هنوز سر پا است و توان رزم‌آوری و جنگ‌آوری دارد. شاهد بودیم که در هفته‌ های گذشته تل آویو مورد هجوم نیروهای مقاومت قرار گرفت و این شگفتی ساز است. گروهی که در محاصره‌ی کامل به سر می‌برد چگونه عملیات را با دقت مدیریت و رهبری می‌کند و شلیک خود را تا عمق سرزمین صهیونیستی امتداد می‌بخشد.

عملیات طوفان الاقصی هفت اکتبر ساعت شش و سی دقیقه صبح کلید خورد و تا شش چهل و پنج دقیقه صبح بعد از عملیات، نیروهای مقاومت به همه ی اهدافی که ترسیم کرده بودند رسیدند. لشکر غزه که به صورت مشخص منحصر به اداره ی حوزه ی امنیت غزه بود فروپاشید. ارتش رژیم صهیونیستی انسجامش را از دست داد. پایگاه های حساس اطلاعات امنیت نظامی دچار شکست و شکنندگی شدند و به گونه ای که ظهر همان هفت اکتبر آمریکایی‌ها در اولین اظهار نظر رسمی اعلام کردند که اسرائیل دچار شکست هوش مصنوعی شده است که این مربوط می شد به اتاق سرور ها و اتاق امنیت و اطلاعات رژیم صهیونیستی مثل داده های اطلاعاتی اعم از لپ تاپ ها و اسناد و مدارک و تراشه ها و میکرو چیپ هایی که در حوزه ی اطلاعات و امنیت شاخص بودند. این ها همه در اختیار جنبش حماس و جهاد اسلامی قرار گرفت که این نقطه ی ثقل اهداف مترتب بر عملیات طوفان الاقصی است.

فردوسی‌پور: جنگ طولانی برای اسرائیل نقطه‌ آسیب دارد/ احتمال کرانیزه شدن غزه بالاست/ روسیه هیچ‌گاه شریک استراتژیک ایران نخواهد بود

گرفتن تعداد زیادی از فرماندهان به صورت اسرا و نیروهایی که از کشورهای دیگر آمده بودند و در جشن یوم‌کیپور شرکت کرده بودند، در حوزه ی تبادل، معیار اساسی است. اساسا اتفاقی که در حوزه ی عملیات طوفان الاقصی به عنوان رمز پیروزی می توان بر شمرد این است که ما چه در جنگ های عربی و چه فرآیند اسلو بعد از فروپاشی نظامی دو قطبی که ابو عمار رفت به سوی مذاکرات سازشی آنچه را که بر اساس ایده های کشورهای عربی به دنبالش بودند که مرزهای چهار ژوئن ۱۹۶۷ را بتوانند بازیافت کنند و به دست بیاورند؛ محقق نشد. لکن در عملیات طوفان الاقصی حداقل امر این است که امروزه شهرک هایی که در سرزمین های ۴۸ و ۶۷ قرار گرفته بود بخش زیادیش بر اساس این عملیات و پیروزی مقاومت تا حد زیادی تخلیه شده و اسرائیلی‌های ساکن در آنجا فرار کردند یا در اردوگاه ها هستند یا به کشورهای خودشان بازگشتند. این از بخش حوزه ی عملیاتی که با اهداف راهبردی ما می گوییم آن فنر فشرده ی هفتاد و پنج سال اینجا کار ازمایی و کارایی خود را نشان داد.

مساله ی تقدس مسجد الاقصی و هتک حرمت قرآن الاکریم در مسجد الاقصی حائز اهمیت بود و نکته ی سوم تبادل اسرا و زندانیان فلسطینی است که در بند رژیم صهیونیستی هستند. قبل از این عملیات آمار اسرا تقریبا شش هزار براورد می شد ولی بعد از طوفان الاقصی رژیم صهیونیستی به دستگیری و بازداشت استمرار بخشید و این رقم نزدیک به هشت هزار اسیر است.انچه به عنوان شرط اساسی در توقف نهایی منازعه پا برجاست و حماس همچنان روی آن تاکید می کند بحث تبادل کل در برابر کل است.

از شنبه یا از بعد از ظهر شنبه یعنی روز آغاز عملیات، اسرائیل دچار یک حالت روانی هیستیریک شد و غزه را به عنوان سرزمین سوخته اعلام کرد و تصمیم به حملات وحشیانه گرفت. اسرائیل سه هدف عمده را مد نظر خودش قرار داده بود. هدف اولیه و اصلی این بود که بتواند در واقع پاتک عملیات طوفان الاقصی را بزند و سوار بر حوزه ی راهبرد نظامی بشود و استراتژی خود را معین بکند که من در طوفان الاقصی دچار فروپاشی سه اصل بن گوریون نشده‌ام. سه اصلی که به اسرائیلی‌ها می‌گوید که ما هیچ وقت جنگ نمی کنیم مگر اینکه آن را پیروز شده باشیم و قبل از ورود به جنگ پیروزی برای ما محتوم باشد. دوم ، هیچ وقت وارد جنگ نمی شویم تا زمانی که خارج از سرزمین های اشغالی و اسرائیل باشد. سوم هیچ وقت ورود به جنگ پیدا نمی کنیم مگر اینکه ما جنگ پیش دستانه را به آن دست بیازیم. که این سه اصل در طوفان الاقصی در همان چهارده تا پانزده ی دقیقه ی اول عملیات فروپاشید یعنی آن ارکان تاسیسی بر اساس آرمان بن گوریو از هم پاشید و افول کرد. یکی از ویژگی‌های اصلی شهرک ها و مناطق اشغالی در فلسطین که توسط اسرائیل برای یهودیان شرق و غرب دنیا ساخته می‌شود؛ امنیت است. به هر حال این ها به یهودیان شرق و غرب دنیا در باغ سبزی نشان دادند که اینجا شما بهترین مامن و پناه گاه را دارید .بنابراین اگر نتوانند اصل امنیت را فراهم کنند دچار مهاجرت معکوس می‌شوند و صدمه‌ی بزرگی می‌بینند. با پیشنهاد آقای لاپید دولت شرایط جنگ را تشکیل دادند و دولت فراگیر نتانیاهو ساقط یا به کناری نهاده شد. دولت شرایط جنگ یک ویژگی‌های خاصی دارد. اگر به تاریخ اسرائیل رجوع کرده باشید؛ در سال ۱۹۶۷ و در ۱۹۷۳ دولت شرایط جنگ در خلال جنگ‌های کلاسیک ارتش‌های عربی با اسرائیل تشکیل شد. وجه تمایزش این است که در آن زمان دولت جنگ در یک بازه‌ی یک هفته‌ای تاسیس شد اما در روز دوم عملیات هفت اکتبر یعنی در یک شنبه دولت شرایط جنگ دایر شد. تاسیس این دولت شرایط خاصی دارد. این پیشنهاد باید به کنیسه برود و در کنیسه فراکسیون اکثریت اپوزیسیون دولت یهودی را بسنجند و تقریبا گزینه‌هایی از اپوزیسیون و گزینه‌هایی از پوزیسیون دولت شرایط جنگ را تشکیل دهند که دو بازرس از هر دو رکن اپوزیسیون و پوزیسیون در درون دولت قرار می‌گیرند و دولت به شکل مصغر خود باقی می‌ماند.

اتفاقی که افتاد در نقطه‌ی کانونی اسرائیل به دنبال این بود که با اعلام دولت شرایط جنگ اعلام کند که هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است و ما توانستیم طوفان الاقصی را کنترل کنیم و روی استانداردهای امنیتی خودمان ایستادیم و به صورت مسلط داریم عمل می‌کنیم که این محقق نشد و اقدام هیستیریک و روانی که ارتش اسرائیل نشان داد؛ آمریکایی‌ها را متوحش کرد و احتمال اینکه اسرائیل هزینه‌ی جنگ را برای آن‌ها چند برابر کند سبب شد که آمریکا در پوشش‌های مختلف مثل پوشش مستقیم با فرستادن ناو هواپیمابر آیزنهاور و جرالد فور به مدیترانه برای جلوگیری از اینکه جبهه‌ی دیگری از جنوب لبنان علیه اسرائیل باز نشود و بعد هم در پوشش‌های جانبی مثل ناتو و سنتکام آمدند تا شرایط را تحت کنترل بگیرند. روسای جمهور مختلف از اروپا که بخش عمده‌اش به وضعیت جوانان نخبه در جنش روز اول عید عبری حضور داشتند و این‌ها اکثرا نخبگانی بودند که در حوزه‌ی فناوری‌های نوین زبان زد جوامع خودشان بودند. شاید بشود گفت که آن اظهاراتی که از طرف مقامات آمریکایی در ظهر شنبه اعلام شد که اسرائیل دچار شکست هوش مصنوعی شده است یک بخش مربوط به این حوزه‌ی داده‌ها و اطلاعاتی که به دست مقاومت افتاد. در گام دوم اسرائیل آمد ورود زمینی به غزه را طراحی کرد و هدفش از ورود به غزه این بود که اسراء را بدون هیچ هزینه‌ای به دست بیاورند. نیروهای آمریکایی هم به ویژه مارینز با هیلبورد آمدند اما مخفیگاه اسرا را پیدا نکردند.

به مرور زمان برای اینکه یک برگ برنده دست نتانیاهو را بگیرد عملیات زمینی را با چراغ سبز گرفتن از آمریکایی‌ها کلید گرفت. حالا این بازی تبدیل به بازی کر و فر یا همان واقع موش و گربه بازی شده است. نیروهای حماس و مقاومت صبر کرد که تانک‌ها به کوچه پس کوچه‌های غزه بیاد آن‌ها را شکار کند در مرحله‌ی دوم اسرائیل هزینه‌ی گزافی پرداخت کرد. هم در حوزه‌ی نیرو یعنی وضعیتی که درگیری‌های اسرائیلی سبب افزایش تلفات اسرائیلی شد. از طرفی شکار تانک‌های مرکاوا که در نوع خودش ماشین جنگی ویژه‌ای هست و این‌ها جز معامله‌ای که با هند کردند آن‌ هم مرکاوا را به هیچ جای دنیا نفروخته‌اند. ویژگی‌ این تانک‌ها این است که با اصابت راکت یا موشک در دو زمان و در دو مرحله منهدم می‌شوند. وقتی دیدند که نیروهای حماس به خوبی از پس منهدم کردن این تانک‌ها بر می‌آیند دچار تزلزل شدند. از اتفاقات اخیرش همین تیپ گورلانی بود که عقب نشینی کرد و عقب نشینی‌ را پذیرفتند. با توجه به تلفات بالا و صدماتی که ماشین جنگی اسرائیل دیده است عقب نشینی‌های تاکتیکی را شروع کردند. لکن آمدن به مرحله‌ی سوم هم گام برداشتند. در این مرحله اختلافات درون کابینه و کنیسه مضاعف شد؛ که یک بخشش مربوط می‌شود به تغییر وزیر خارجه‌ی دید که گانتس گذاشت برای وزارت خارجه و الی کوهن را از وزیر خارجه برداشت و در وزارت انرژی گذاشت. این بیانگر این بود که اختلافات در تداوم اشغال کامل غزه با رویکردی که کنیسه داشت؛ تبیین می‌کرد.

آن‌ها مبنایشان بر این بود که غزه را کاملا تصرف کنند و به دنبال این بودند که مردم غزه را به مصر کوچ بدهند اما چون این خط قرمز مصر بود وارد این معامله نشد و حاضر نشد که مردم غزه را در شبه جزیره‌ی سینا اسکان بدهد. در حال حاضر یک و هشت دهم میلیون مردم غزه در جنوب غزه گرفتار شدند.اسرائیلی‌ها می‌خواهند کشوری قیمومیت آن‌ها را بپذیر تا پروژه‌ی شهرک‌سازی را کلید بزند. نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که از آنجایی که اسرائیل در رکن دوم جنگ هیچ دستاوری نداشت و رکن اول هم برگ برنده‌ای برای نتانیاهو نبود؛ باعث وحشی شدن اقدامات اسرائیل شد و این اقدامات وحشیانه منفعتی جز برای نتانیاهو و دولت افراطی‌اش نداشت. آن‌ها نتوانستند بعد از سه ما محل پنهان شدن اختفای اسراء را پیدا بکنند نه تنها نتوانستند در عرصه‌ی بین‌المللی کلید حل دیپلماتیک را بر اساس یک فرآیند شبه‌ کمیته‌ای مانند وینو گراد را تبین می‌کنند. در مرحله‌ی نظامی هم تا به الان هیچ دستاوردی نداشت.

چقدر احتمال دارد مدیریت غزه به دست تشکیلات خود گردان فلسطین سپرده شود؟

سناریوهای مختلفی در این باره مطرح شده است. بعد از سفر جو بایدن رییس‌جمهور آمریکا به تل آویو و سفرهای مکرر وزیر امورخارجه‌ی آمریکا آنتونی بلینکن طبیعی بود که یک هم‌آوردی در حوزه‌ی منطقی با ترکیبی از کشورهای اسلامی و در نهایت رایزنی مستقیم با تل آویو به وجود بیاید. هدف از این لابی‌گری‌ها رسیدن به یک وضعیت متعادل نسبت به آینده‌ی غزه بود. به صورت خلاصه اگر بخواهم سناریوها را کوتاه کنم عرض می‌کنم. سه مولفه یا سه رکن یا سه سناریو در اینجا مطرح می‌شود. سناریوی اول این بود که اگر شرایط غزه بخواهد به سرانجام برسد باید به دست نیروهای یونیفل یعنی نیروهای پاسدار صلح بین‌المللی سپرده شود. این سناریو یک ایراد داشت آن هم این بود که اسرائیل نمی‌پذیرفت بدون حضور نیروهای آمریکایی این نیروها مشابه آنچه در جنگ سی و سه روزه با قطع‌نامه ۱۷۰۱ ایجاد شد در نوار غزه مستقر شوند.آمریکایی‌ها هم با این مساله موافقت نمی‌کنند.سناریوی دوم این بود که قیمومیت غزه را به جهان عرب و جهان اسلام واگذار کنند. به هر حال نکته‌ی اصلی این است که غزه باید بازسازی شود. این بازسازی به هزینه‌ی کشورهی عربی اتفاق می‌افتد آنوقت اسرائیل از آن‌ها می‌خواهد هزینه‌ی نگهداری و تبعات نگهداری غزه را هم بپذیرد. خب اینجا یک نکته‌ی اساسی‌تر وجود دارد و آن هم این است که کشورهای عربی حاضر نبودند که این هزینه را بپذیرند. گفتند ما این رویکرد را قبول نمی‌کنیم. پس زدن این سناریو سبب شد که یک سناریوی سومی مطرح شود. سناریوی سوم شاخصه‌ی سلطه یا خودگردانی است. در این وضعیت توافقات امنیتی بین سلطه و رژیم صهیونیستی شکل گرفت. کرانه تبدیل به کانون‌های امنیتی شد. شما در کرانه که حضور پیدا کنید و بخواهید مثلا از جنین به نابلوس یا از آنجا به آناپولیس و به قدس شرقی بروید به ایستگاه‌های زیاد بازرسی بر می خورید که همه تحت کنترل سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل هستند. اکنون در کرانه، سلطه خودش به دست جوانان فلسطینی که طالب انتقاضه هستند غل و زنجیر می‌زند.

فردوسی‌پور: جنگ طولانی برای اسرائیل نقطه‌ آسیب دارد/ احتمال کرانیزه شدن غزه بالاست/ روسیه هیچ‌گاه شریک استراتژیک ایران نخواهد بود

ما همواره می‌گوییم که این احتمال وجود دارد که غزه بعد از شرایط جنگ کرانیزه شود. یعنی چهار استانی که درغزه یعنی استان شمالی، استان غزه، استان خان یونس و استان رفح داریم از هم دیگر جدا شوند و بین آن‌ها حائل‌های امنیتی قرار بگیرد. اگر در خاطرتان باشد وقتی بلینکن به تل آویو آمد در سفر هشتم یا هفتم با ابو مازن دیدار کرد و ابو مازن لبخندی بر لب داشت. احساسش این بود که توافقی کرده که غزه را نیز زیر بلیط خود بگیرد و تضمین‌های لازم را به اسرائیل بدهد. خود نقش سپردن حکمرانی به ابو مازن تداوم حکمرانی او را تضمین می‌کند. ابومازن در اثر فرآیند انتخابات سال ۲۰۰۶ تاریخ مصرفش گذشته است. اون از میعار بازه‌ی زمانی خود فراتر رفته و باید تغییر می‌کرد اما زمینه و فرصت تغییر به وجود نیامده است. اسرائیل برای اینکه تشکیلات خود گردان در غزه دایر کند باید پیش‌شرط‌های لازمی را که برای کرانه گذاشته است برای غزه نیز بگذارد. این ضمانت اگر به وجود نیاید رضایت نمی‌دهد. چیزی که اسرائیل در دستور کار دارد از این سناریو خارج است. آن‌ها دنبال بازی عقب نشینی پیش روی هستند تا بتوانند مناطق حائل را ایجاد کنند. آن‌ها غزه را زمین سوخته اعلام کردند و کوبیدند و باورشان این بود که استان شمالی زادگاه گروه‌های مقاومت است. البته رکن ساختار سیاسی مقاومت اسلامی و حتی جنبش فتح قبل از انتخابات سال ۲۰۰۶ یعنی قبل از عقب نشینی شارون اساسا در استان شمالی بود. استان شمالی متراکم‌ترین استان غزه بود که حدود یک و یک دهم میلیون جمعیت داشت.

ویژگی دوم استان شمالی این بود که به سدروت و عسقلان اشراف داست. سدروت در شمال شرقی غزه است. در عسقلان دو نقطه‌ی بسیار مهم اسرائیلی وجود دارد که در عملیات طوفان الاقصی این دو شهرک صنعتی از کار افتادند و با وجود اشراف انصار الله بر تنگه‌ی باب المندب و کنترل تحرکات دریایی اسرائیل در این منطقه این دو پایگاه صنعتی از هم پاشیده است. شما وقتی نقشه را نگاه کنند در پایین خان یونس نسبت به رفح یک جلو رفتگی وجود دارد. اسرائیل به دنبال آن است که این نوار را باریک کند و یک عمق استراتژیک را از گروه‌های مقاومت بگیرد و در حوزه‌ی قیف پایینی یا صحرای نقب از حیث پرتاب و شلیک راکت کنترل و مدیریت بکند. بر اساس فرآیند کنیسه و نوع گویش‌هایی که ما از ارتدکس‌های صهیونیست می‌بینیم با سناریوهای سه گانه‌ای که عرض کردم تا حد زیادی متفاوت است. آن چیزی که به ما از صحنه‌ی موجود منازعه الهام می‌دهد و خبر می‌دهد این است که هنوز با این سناریوهایی که عرض کردم توافق نهایی را ندارد چون شما به نقطه‌ی کانونی تبادل که برسید نتانیاهو باید دولت را ترک کند. آمریکایی‌ها به دنبال این هستند که نتانیاهو از این باتلاق به سلامت بیرون نیاید.

خود آمریکایی‌ها سه استراتژی اساسی دارند. یکی از آن‌ها مربوط به این است که افراط گرایی درون اسرائیل را بر نمی‌تابند. الان تمام نهادهای بین‌المللی حداقل معتقدند که فلسطین باید دولت خودگردان داشته باشد. می‌خواهند دست و پای اسرائیل را تنگ کنند.چطور ما باید فرض کنیم که اسرائیل از یک طرف کل غزه را برای شهرک‌سازی می‌خواهند اسرائیلی‌ها در یک باتلاق گیر کردند و هنوز نتوانستند به یک نتیجه‌ای یا به یک خروجی مشخصی برسند. این ناشی از تشتت آراء میان توده‌ها و و نخبگان سیاسی متعارض است.

به نظر شما اسرائیل می‌تواند در بلند مدت این رویه را ادامه بدهد؟ چقدر برنامه‌هایی که برای غزه دارند قابلیت عملی شدن دارد؟

اسرائیلی‌ها یک استدلالی را به کرسی نشان دادند که احساس می‌کنند عدم تحقق این برنامه‌ها تزاید شکست است. آن‌ها فکر می‌کنند محقق نشدن این برنامه‌ها شکست در برابر طوفان الاقصی است. برای اولین بار این شکاف و این شکست در بدنه‌ی حکمرانی رژیم صهیونیستی ایجاد شده است که سابقه‌ی تاریخی ظرف این هفت دهه ندارد. برای اولین بار اصول بن گوریون به طور کامل زمین خورد. در ۱۹۷۳ اسرائیل فقط دچار غافلگیری شد اما باقی اصولش پا برجا ماند در آخر هم اسرائیل پیروز میدان بود نه ارتش‌های مصر و سوریه.بنابراین نکته‌ی حائز اهمیت این است که نتانیاهو در روزهای اول دو مطلب را بیان کرد: یک اینکه ما غزه را اشغال می‌کنیم و بدون پرداختن هزینه‌ای اسرا را آزاد می‌کنیم و تبادل کل در برابر کل را به هیچ وجه نمی‌پذیرد. اسرائیل فکر می‌کند که این برگ برنده‌ای است که اسرا را بدون هیچ تبادلی آزاد بکند. استدلال دوم این است که پرونده‌ی مقاومت به طور کل باید بسته بشود و جهاد اسلامی و حماس در غزه بایستی پاکسازی بشود. اساسا ما معتقدیم حماس در ساختار و تشکیلات سه مولفه دارد. مولفه‌ی اول که به آن حماس دولت یا حماس سلطه می‌گوییم. حماس دولت بعد از سال ۲۰۰۶ اتفاق افتاد. انتخابات مجلس قانون‌گذاری فلسطین همانطور که می‌دانید حماس بالای نسبت لازم نصف به علاوه‌ی یک کرسی‌های قانون گذاری را کسب کرد و ناچارا مجبور به این شد که دولت تاسیس بکند. اکنون اسرائیل خیلی پروپاگاندا می‌کند که ما نیروهای مقاومت را نابود کردیم و تعداد زیادی از آن‌ها را کشتیم. وقتی شما به معامله‌ی عملیاتی رجوع می‌کنید آنچه که حماس در داده‌های شهدای اصلی نیروهای مقاومت‌اش است رقمی بین سیصد تا سیصد پنجاه ذکر می‌شود نه بیشتر از این. که این نیروها در اجرای عملیات هفت اکتبر شهید شدند. اما نیروهای دیگری که کشته می‌شوند و در غزه شهید می‌شوند این‌ها تعبیر رژیم صهیونیستی است که ما تلفات زیادی از نیروهای مقاومت گرفتیم؛ دروغ محض است. چرا که نیروهایی که در غزه هستند نیروهای مقاومت غزه نیستند. نیروهای مقاومت در زیر زمین هستند و تا به الان بر خلاف عملیات‌های قبلی که ما شاهد بودیم که اسرائیل ترور رهبران مقاومت را انجام می‌داد، الان در ترور رهبران مقاومت غزه هیچ توقیفی نداشته است. اما نیروهایی که شهید می‌شوند از مقاومت نیروهای انتظامی هستند که در همان پوشش وزارت کشور حماس مطرح می‌شوند یا به اصطلاح نیروهای حمایت مدنی به آن‌ها گفته می‌شود. اما این نیروها چون بالای غزه هستند و در معرض تهدید اسرائیل هستند در این اقدام وحشیانه در این بمباران طبیعتا تلفات بالا است. اما آن‌ها نیروهای عملیاتی نیستند. بنابراین نکته‌ی شایان توجه این است که اسرائیلی‌ها می‌خواهند بگویند برگ برنده‌ی ما گرفتن اسرا بدون تبادل است و اینکه می‌خواهیم مقاومت را به طور کامل ریشه کن کنیم.

همانطور که عرض کردم مقاومت در پوشش اول با مولفه‌ی سلطه شناخته می‌شود در پوشش دوم جریان مقاومت مثل حماس است و در پوشش سوم می‌شود گروه حماس و نیروهای مقاومت. ممکن است که در فرآیند رو به جلو ما بخش نیروهای مقاومت برآمده از حماس و جهاد اسلامی را دچار آسیب کلی ببینیم یعنی به گونه‌ای در پوشش کارگزار دولت، پرونده‌ی حماس بسته بشود در پوشش جریان مقاومت هم ممکن است دشمن یک کنترل و مدیریتی روی آن پیدا بکند. اما در مولفه‌ی مقاومت نمی‌توانید مقاومت را ریشه کن کنید. چون ما می‌گوییم مقاومت مفهوم اساسی و اصلی فلسطینیان است که تبدیل به ایده شده است. کل فلسطین مقاومت اسلامی است. در غزه هر جایی که بمباران می‌شود و یک فلسطینی همه چیزش را از دست می‌دهد باز فریاد جانم فدای مقاومت سر می زند. حماس در حوزه و پوشش مقاومت، مقاوم‌تر و تقویت‌تر می‌شود. اینکه اسرائیل بخواهد مفروض خود را به کرسی بنشاند باید تمام فلسطینی‌ها را از دم تیغ بگذارند.

اینکه اسرائیل اعلام کند که من جنگ را به دراز می‌کشم بخاطر دست پیدا کردن به این اهداف، امر محالی است. تا الان 4 ماه هست که نتوانسته اند زاویه‌ی محل اختفا اسرا را پیدا بکنند. تا الان هر اسیری که آزاد شده یا از طریق تبادل‌ها و رایزنی‌های منطقه‌ای بوده است یا اقدامات بشر دوستانه‌ی حماس بوده است. اما اسرائیلی‌ها و آمریکا نتوانستند بر اساس عملیات و قدرت برتر نظامی به محل پنهان شدن اسرا دست‌رسی پیدا کنند. آنچه که مقاومت در مسیر این منازعه هزینه کرده است چیزی کمتر از پانزده درصد از کل قوام، وجود و امکانات خودش است. اگر بخواهم قیاس بکنیم این است که اسرائیل و آمریکا بیشترین هزینه را دادند و از این هزینه هیچ دستاوری نداشتند.

بنابراین به درازا کشیدن جنگ برای اسرائیل نقطه‌ی آسیب دارد. برای اقتصادی نقطه‌ی آسیب دارد همانطور که الان اقتصاد اسرائیل را آمریکایی‌ها دارند حمایت می‌کنند. نقطه‌ی آسیب برای ماشین جنگی‌اش دارد که دائما باید به آن تسلیحات تزریق شود. آمریکایی‌ها الان پل مستقیم به اسرائیل زدند و در عملیات جنگ در حوزه‌ی لجستیک و ذخایر حضور دارند. این نشان می‌دهد که اسرائیلی‌ها هیچ توفیقی نداشتند. اما اسرائیلی‌ها دو اصل اساسی را باید در وضعیت استمرار یا توقف یعنی کوتاه یا بلند شدن جنگ مد نظر قرار بدهند. نکته‌ی اول و عنصر اول این است که اگر اسرائیل دچار تلفات سنگین بشود و آسیب زیادی در حوزه‌ی اقتصاد ببیند عقب نشینی خواهد کرد و کوتاه خواهد آمد. نکته‌ی دوم این است که اگر اسرائیل دستاوری نداشته باشد و نتواند برگ برنده‌ی یا پیروزی ارائه بدهد طبیعتا با فشاری که از سمت آمریکا با شروع شدن فرآیند انتخابات پیش رو خواهد آمد؛ اسرائیل را به عقب کشیده خواهد شد و اتش بس را ناچارا قبول می‌کند.

به نظر شما نقش روسیه در جنگ غزه چه بوده است؟ با توجه به صحبت‌هایی که اخیر وزیرخارجه‌ی روسیه انجام داد و گفت که عملیات ما در اوکراین شبیه چیزی است که اسرائیل دارد در غزه انجام می‌دهد. این حرف چه معنایی دارد؟

فهم نگرش روسیه‌ یا رویکرد روسیه بایستی در مساله‌ی فهم سیاست خارجی این کشور شناخته بشود. ما اگر بخواهیم سیاست خارجی روسیه را بشناسیم بایستی به مقطع بعد از فروپاشی شوروی رجوع بکنیم. از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ دوره‌ ایست که یلتسین عهده دار صدارت روسیه‌ی بعد از فروپاشی است. آنچه که بر اساس رویکرد سیاست خارجی یلتسین مشاهده می‌کنیم پیوستن به غرب است. یلتسین به دنبال این بود که سیاست خارجی خود را بر اساس معیار بهره‌گیری از لیبرالیسم غرب و بهره‌گیری از تکنولوژی پیشرفته غرب پایه گذاری کرده بود. او احساس می‌کرد که روسیه‌ی بعد از فروپاشی باید بتواند از نظر اقتصادی سر آمد باشد و بتواند روی پای خود بایستد. بنابراین گرایش به این سمت پیدا کرد که بر اساس اقتصاد لیبرالیستی بتواند روسیه‌ی جدید را بیان کند. اما وقتی یلتسین کنار رفت از ۱۹۹۶ به بعد اتفاقی که افتاد این بود ما ورود پریمارکوف را به حوزه‌ی وزارت خارجه‌ی روسیه داشتیم که تغییری در سیاست خارجی روسیه ایجاد شد. پریمارکوف بر اساس تعامل متوازن شرق و غرب عمل می‌کرد. اینجا من یک نکته‌ای را بیان کنم. بعد از اینکه فروپاشی اتفاق افتاد. روسیه احساس می‌کرد برای محافظت از خود باید به اصل چند قطبی گرایی رجوع بکند. معیار روسیه بعد از فروپاشی فرآیند نظام چند قطبی گرایی بر اساس معیار های محافظه کاران تفکرات رئالیستی و اصل موازنه‌ی قوا بنیان نهاده شد. از مقطعی که پوتین و مددوف عهده دار کشور شدند؛ روسیه به دنبال تعادل بین شرق و غرب بودند. آن‌ها از سیاست‌های یلتسین عقب نشینی کردند. در زمان عهده داری پوتین دو معیار یعنی تبادل بین شرق و غرب و شراکت راهبردی با اروپا و آمریکا بود در سیاست خارجی قرار گرفت. اما رفته رفته پوتین به سمت اقتدارگرایی و به سمت برآمدتر کردن روسیه گام نهاد با این تفاوت که در عصر اتحاد جماهیر شوروی یعنی قبل از فروپاشی شوروی برآمده تر شدن و اقتدار گرایی را بر اساس معیارهای ایدولوژیک بر می‌تابید اما در عصر پوتین روسیه این اقتدار گرایی نه بر اساس معیارهای ایدولوژیک بلکه بر اساس معیارهای اقتدارگرایانه و ملی‌گرایانه تبیین می‌شد.

اگر این اصول را به عنوان سیاست خارجی روسیه پذیرا باشیم طبیعتا روس‌ها دچار نوعی از بندبازی ایجاد تعادل در عرصه‌ی نظام بین الملل هستند. یک وضعیت جدیدی هم که ما داریم تحت عنوان هجوم روس‌ها به اوکراین که ناشی از برآمدن و پیش آمدن ناتو نیروهای غربی به حوزه‌ی امنیت ملی روس‌ها است. که روس‌ها این را نمی‌پذیرند. در اینجا آنچیزی که ما در نقش آقای پوتین می‌بینیم بهره‌گیری از وضعیت منافع ملی است که نوع چرخش یا بینش یا رویکرد سیاست خارجی او را تبیین می‌کند. من باب مثال عرض کنم آنچیزی که در رویکرد نظم جهانی برآمده‌ی از طوفان الاقصی در ذهن روس می‌گنجد بر اساس فرآیند پروژه محوری است وقتی ما می‌گوییم که روس‌ها پروژه محور می‌نگرند آن‌ها وضع جهانی را بر اساس فعل و انفعالات کنش و واکنش کنش‌گران برداشت می‌کنند و منافع خودشان را از آن میان بر می‌دارند. آنچه که اتفاق افتاد در طوفان الاقصی برای روسیه ایجاد یک چتر امنیتی در مقابل غرب بود. تا حد زیادی اهمیت اسرائیل برای غرب به مراتب از اوکراین بیشتر بود به همین خاطر ماشین‌های جنگی‌اش را از اوکراین به سمت اسرائیل برد و داده‌های مالی اعتباری و ذخایر تسلیحاتی خودش را از اوکراین به سمت اسرائیل آورد. روس‌ها در این فرآیند در این کنش و واکنش طوفان الاقصی بهره برداری که کردند یک مقداری حوزه‌ی استراتژیک و حوزه‌ی نظامی خودشان را جلو کشیدند. اما در کل نکته‌ی حائز اهمیت این است که روس‌ها از این شرایط منافع خود را برداشت کردند. روس‌ها با توجه به طولانی شدن جنگ اوکراین که نتوانست اهداف آن‌ها را تضمین بکند. حتی آن لایه‌هایی که از نوار مرزی در کنار سرزمین‌های روسیه را مانند لوهانسک، میسنک و مناطقی که از خرسون به جزیره‌ی کریمه متصل می‌شود برای آن‌ها تضمین نکرد. روس‌ها الان یک مثلث در سیاست خارجی خود دارند. دو نقطه‌ی کانونی ضعف خود را این وسط از معادلاتی که در حوزه‌ی بین‌الملل و منطقه دارد اتفاق می‌افتد بهره برداری بکنند. نکته‌ی حائز اهمیت این است که در حوزه‌ی مالی از پوشش عربی به کمک اماراتی‌ها استفاده کردند. ضلع مربوط کاستی‌های حوزه‌ی ذخایر نظامی را از کره‌ی شمالی استفاده کردند و تقریبا می‌شود گفت مخازن تسلیحاتی خود را با نوع خریدها و کارکردهای مشترکی که با کره‌ی شمالی تعریف کردند پوشش دادند. اما روس‌ها نیات خود مبنی بر امنیت منطقه‌ای را بر اساس ضلع سومی که اسرائیل است پیش می‌برند. ما یک میلیون یهودی از طرف روسیه در اسرائیل هستند. بخشی از بدنه‌ی کارگزاری روس‌ها گرچه این‌ها به حوزه‌های امنیتی و حوزه‌های نخبگانی سیاسی نفوذ نکردند اما در کارکرد حوزه‌های فرآیند تصمیم سازی حضور دارند و می‌توانند تاثیرگذار باشند.

طبیعی است که بر اساس شدت و ضعف حوزه‌ی منافع و مصالح رجوع کنند به عناصر و بازیگرانی که بتوانند نقصان خودشان را جبران بکنند. در حوزه‌ی امنیت برای اینکه وضعیت خودشان را با اوکراین تنظیم بکنند؛ این‌ها ایفای نقش امنیتی بود که از روسیه شاهد بودیم. در رابطه با مسائل مالی و اعتباری از طریق امارات که نقطه‌ی وصل با اسرائیل دارد پوشش دادند و مساله‌ی ذخایر نظامی را هم که از طریق کره‌ی شمالی پوشش دادند. بنابراین آنچیزی که در عرف وضعیت موجود است در سیاست خارجی منفعت و سود است که می‌تواند حوزه‌ی سیاست خارجی را تبیین بکند. نکته‌ی حائز اهمیت این است که روس‌ها شناخت دقیقی ندارند. آن‌ها در صنعت و تکنولوژی سخت افزاری هستند و این سخت افزاری یک نوع زمختی را در سیاست خارجی آن‌ها تزریق کرده است. نقطه‌ی آسیب در این است که روس‌ها همچنان بر اساس معیار فروپاشی نظام شوروی عمل می‌کنند. لکن ویژگی که کمتر به آن توجه می‌شود این است که متغیر بین المللی به ما می‌آموزد که نه تک قطبی گرایی نه چند قطبی گرایی نه حتی پسا قطبی گرایی اتفاق نخواهد افتاد و اینکه در افق رو به جلوی ما دارد اتفاق می‌افتد فرا قطبی گرایی است. این در قرائت‌های روسیه دیده نمی‌شود. اگر ضعفی هست در خروجی و داده‌ای که بر اساس حوزه‌ی منافع و امنیت ملی است نوع قرائت روس از متغیر بین‌المللی است که اگر دقیق شناخته نشود می‌تواند آسیب استراتژیک داشته باشد. در این چهارچوب روسیه هیچ گاه شریک استراتژیک ایران نخواهد بود.

فردوسی‌پور: جنگ طولانی برای اسرائیل نقطه‌ آسیب دارد/ احتمال کرانیزه شدن غزه بالاست/ روسیه هیچ‌گاه شریک استراتژیک ایران نخواهد بود

آیا ما هم توانستیم مثل روسیه بر اساس منافع ملی خود نسبت به بی‌احترامی دوباره‌ی روسیه در مورد جزایر سه گانه به آن پاسخ بدهیم؟

خوشبختانه سیاست دولت سیزدهم بر اساس توازن تبیین شده است. توازنی که در برگیرنده‌ و پوشش دهنده‌ی منافع و مصالح ایران است. ما توازن و تعادل را بر اساس منافع و مصالح ملی می‌گیریم. آنچیزی که باید در نگاه ایران اتفاق می‌افتاد باید در مطلع کار اتفاق می‌افتد. در این وضعیت موجود اعلام مواضع دقیق و مستحکمی را از سمت مسوولین علی الخصوص از طریق وزیر امور خارجه داشتیم. شاید گفته شد که این وضعیت گشایش سیستم‌های مالی و اعتباری که ما داریم با روسیه کلید می‌زنیم و این مبحث گشایش اعتبار هفده میلیاردی که روس‌ها برای ما باز کردند به نوعی عذرخواهی روسیه است. لکن چنین برداشتی از اقدام روسیه نمی‌شود. عرض کردم آنچیزی که روسیه به آن نیاز داشت این بود که از وضعیت متغیرهای منطقه‌ای و بین‌المللی در حوزه منافع و مصالح خود استفاده بکند. کاستی‌های حوزه‌ی امنیتی و نظامی جنگ را بایستی در حوزه‌های که با آن در تعادل بود جبران می‌کرد در برابر ماشین جنگی که پشت زلنسکی از طرف ناتو و آمریکا وجود داشت. در حوزه‌ی مالی و اعتباری برای اینکه خود را از گردونه‌ی تحریم‌های غرب خارج بکند نیاز داشت که آن رویکرد چند جانبه گرایی را از طریق قدرت‌ها و بازیگران منطقه‌ای و نوع اتصال انرژی به صورت مستقیم و غیر مستقیم با اروپا بتواند جبران بکند. در مباحث امنیتی که بتواند توفقی بر حوزه‌ی اوکراین داشته باشد و معادلات اوکراین را به گونه‌ای پیش ببرد که منجر به میز دیپلماتیک در معادلات امنیتی بشود و بتواند تضمین‌های لازم را از طرف کی‌ یف داشته باشد بر اساس نوع ترفندهایی که در مبحث تحولات غزه و جنگ پیش رو دارد اتفاق می‌افتد از محوریت اسرائیل استفاده می‌کند. او بر اساس معیار و منافع خود عمل می‌کند طبیعی است که ما در برابر چنین رفتاری ما هم باید رویکرد خود را مبتنی برا صیانت از منافع و مصالح خود داشته باشد. دید ما نسبت به روسیه نباید مبتنی بر شریک استراتژیک باشد چون هیچ‌گاه همچین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. یقینا جایی که اقتضای همراهی و هم آوردی با ایران برآورنده‌ی روس‌ها باشد کنار ما خواهند بود و اگر روزی منافع آن‌ها تعارضی با منافع داشته باشد آن‌ها ما را پشت سر خود قرار خواهند داد. ما هم به میزان اقتدار منطقه‌ای و برآمدن ایران در حوزه‌ی ژئوپلتیک که ظرفیت‌های قابل توجهی داشتیم هم در بحث اقتصادی کمک روس‌ها کردیم در بحث گذار از تحریم هم در بحث تحولات امنیتی منطقه‌ای هم‌پوشانی خوبی صورت گرفت و این‌ها همه فرصت‌ها و ظرفیت‌هایی است که می‌تواند به عنوان اهرم فشار تعادل رویکرد طرف مقابل یا سیاست خارجی طرف مقابل مورد استفاده و بهره برداری قرار بگیرد. هیچ گاه نباید نگاه سیاه و سفید و نگاه مطلق به روابط خارجی داشت. این منحصرا به روسیه هم مربوط نمی‌شود. روابط خارجی در دنیای امروز ما بر مبنای فرآیند منفعت ملی است. اگر بخواهید در سیاست خارجی دستی بر آتش داشته باشید باید منافع ملی را مد نظر قرار دهید.

احتمالا روسیه در آینده هم همین رویه را تکرار خواهد کرد درست است؟

طبیعی است. آن‌ها اساس تعاملات خود را یا سیاست خارجی خود را بر اساس حوزه‌ی منافع ملی خودشان تبیین‌گری می‌کنند. هر جا اقتضا بکند بر اساس روند هزینه فایده منجر به تغییر رویکردشان می‌شود.

آیا نشانه‌ای در سیاست خارجی ما هست که نشان بدهد ما تعریفی از منافع ملی داریم؟

طبیعتا همین گونه است اگر این نباشد اساسا روابط خارجی وجود نخواهد داشت. یعنی شما بدون اتکا به نقطه‌ی منافع و امنیت ملی نمی‌توانید سیاست خارجی قوی و پیش برنده‌ای را تبیین بکنید. اساسا پیشران سیاست خارجی توانمندی و افزایش تاب آوری در حوزه‌ی صیانت از منافع و امنیت ملی است اگر در این دو خدشه‌ای وارد بشود به حوزه‌ی عملکردی ما در سیاست خارجی هم خدشه وارد می‌شود.

برخی کارشناسان معتقدند که ما در قانون اساسی خود دچار تناقضاتی هستیم که برخی موارد منافع ملی ما با منافع ایدئولوژیک ما تعارض پیدا می‌کنند. منافع ملی ما فدای منافع امت اسلامی می‌شود. آیا شما اینطور فکر می‌کنید؟

من چنین اعتقادی ندارم چون همانطور که شما اشاره کردید سیاست خارجی ما برآمده از قانون اساسی و اسناد بالادستی آن است. آن چیزی که از این اسناد بر می‌آید، سیاست خارجی ما متعهد به صیانت از منافع ملی ما در پوشش و قالب رویکردهای ایدئولوژیک است. نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران یک نظام دین محور است و بر مبانی شریعت اسلامی بر اساس نهضت حضرت امام خمینی (ره) پایه گذاری شده است. احساس من این را می‌گوید که این دو یعنی حوزه‌ی ایدئولوژیک با منافع ملی در تعارض نیست. مگر اینکه در کردار و رفتار جوری عمل کنیم که در واقع این تعارض بروز پیدا کند. طبیعتا دشمن نشسته است که از طریق خلل و فرجی که ایجاد می‌شود بتواند نقطه‌ی آسیب را تعریف بکند و بتواند از آن منافذ ورود پیدا بکند و آسیب بزند. ما نباید بگذاریم که این دو خروجی‌اش برای حریف و برای واحدهای سیاسی مقابل و رقیب چه در سطح منطقه‌ای و چه در سطح بین‌المللی بیانگر نقطه‌ی آسیب باشد. ما اگر در گذشته هم دیپلماسی و میدان را می‌توانستیم به عنوان یک تلفیق بهره برداری بکنیم طبیعتا این وضعیت نقطه‌ی آسیب اینقدر بزرگ نمی‌شد و یک فرصت صدمه زدن از طرف دشمن پدید نمی‌آمد. نقطه‌ی اساسی این است که این دو لازم و ملزوم همدیگر هستند. چه حکمرانی‌های برآمده از ایدئولوژیک و چه حکمرانی‌های برآمده از حوزه‌ی اقتدار هر دو به گونه‌ای عمل می‌کنند که تلفیقی از دیپلماسی رسمی و دیپلماسی دفاعی را با هم داشته باشند. شما باید عصاره‌ی سیاست خارجی را بر اساس تلفیق این دو عمل دارید.

شما در حوزه‌ی سیاست خارجی می‌گویید دفاع از مواضع و دفاع از منافع و امنیت ملی از طریق مذاکره یا از طریق چانه‌زنی‌های سیاسی که بتوانید در واقع خواسته‌ی خود را برای برآورده کردن حداکثر منافع ملی به دست بیاورید. طبیعتا اگر صرف مذاکره پشت میز بنشیند و واحد اقتدار سیاسی به عنوان اقتدار نظامی نداشته باشید دیپلمات شما خلع سلاح است. چانه‌زنی بر اساس برآمدن قدرت و اقتدار ملی است که می‌تواند ظرفیت در حوزه‌ی دیپلماسی بیافریند. این ظرفیت برآمده از حوزه‌ی دفاع است. حوزه‌ی دفاع بر آمده‌ی از حوزه‌ی ایدئولوژیک است و در واقع تلفیق بین این ارکان می‌تواند خروجی به عنوان سیاست خارجی را در حوزه‌ی منافع ملی را تعریف کند. این دو حوزه‌ی منفک از هم نیست طبیعتا در دنیای امروز جایگاه قدرت برآورنده‌ی قدرت سیاسی است و قدرت سیاسی نمی‌تواند خارج از مقوله‌ی قدرت دفاعی کارایی خود را به اجرا بگذارد.

نظر شما در مورد میانجی‌گری مصر و قطر در جنگ غزه چیست؟ آیا این دو کشور در حال رقابت برای ایجاد صلح در غزه هستند؟

اعتقاد من بر این است که آن چیزی که به عنوان ضعف ما در فرآیند مقاومت داریم این است که مقاومت کارکرد دیپلماتیک ندارد. مقاومت در حوزه‌ی سخت افزار خوب عمل می‌کند اما کارکرد دیپلماتیک ندارد. شما برای هر عملیاتی دو عنصر اساسی را باید مد نظر قرار بدهید. یک اینکه هدف استراتژیک چیست و اینکه راهکار خروج از بحران چیست؟ عملیات طوفان الاقصی را بر اساس یک سری اهداف استراتژیک آغاز کردند. حالا سوال دوم این است که راهکار خروج از بحران چیست؟ راهکار خروج از بحران بر اساس داده‌های نرم افزاری است. مقاومت در این مورد دستش خالی است. شما دیپلمات حماس ندارید. همان‌چیزی هم که در قطر دارید به صورت دیپلماسی غیر مستقیم که می‌گویند دیپلماسی غیر مباشر عمل می‌کنند. یعنی نقش دیپلماتیک خود را می‌دهند به مصر یا قطر و آن‌ها به جای فلسطین مذاکره می‌کنند و اگر این نقطه‌ی اتصال و جوش برقرار بشود از آن یک خروجی حاصل می‌شود. در این فرآیند صعف اول این است که مقاومت در حوزه‌ی نرم افزاری دستش خالی است. الان حزب الله بعد از جنگ سی و سه روزه از آن موازنه‌ی وحشت به نوعی از بازدارندگی دست پیدا بکند. ما این عایدی را در حوزه‌ی مذاکرات دولت لبنان با طرف اسرائیل بر فلات قاره‌ی کاریش دیدیم. یعنی اگر حزب الله نبود دولت لبنان قافیه را باخته بود هم ظرفیت سخت افزاری و هم ظرفیت نرم افزاری حزب الله، اسرائیل را تحت فشار قرار داد. ما در وضعیت مقاومت اسلامی فلسطین هم نیازی به همچین فرصتی داریم که باید به وجود بیاد. حالا باید چه بکنند؟ حماس دستاویز کانون‌های دیپلماتیک منطقه‌ای می‌شود. یکی از آن‌ها قطر است یکی از آن‌ها هم مصر است. بر اساس خروجی مذاکرات یا تبادل پیام‌هایی که می‌شود طبیعتا این دو رویکردی که شما اشاره کردید بروز پیدا می‌کند. مصری‌ها داده را می‌گیرند و به طرف مقابل انتقال می‌دهند اما به خاطر اینکه آسیب و نقطه‌ی تهدید را از خود بر طرف کنند به دنبال این هستند که معیارهای سنجش خود را بر اساس رویکرد جنبش مقاومت تحمیل بکنند و بر سر میز مذاکره بیارند. مصری‌ها یک طرحی نوشتند طبیعی است که این بر اساس مذاکرات یا تبادل پیام‌های با حماس بیرون آمده است. لکن این معیار مورد پذیرش حماس نیست کما اینکه حماس نیز بیانیه را رد کرد. چرا چون مصری‌ها به طرف اسرائیلی اعلام کردند که ما یک طرحی داریم و اگر شما و آمریکایی‌ها بپذیرید این است که حماس و جهاد اسلامی سلاح خود را تحویل بدهند و غزه را ترک کنند و آنوقت تبادل صورت بگیرد و بر اساس این طرح آتش جنگ فرو بنشنید و آتش بس دائمی بشود و مردم غزه در غزه سکنا پیدا بکنند و برگردند. طبیعی بود که حماس بلافاصله بیانیه را داد و آن را رد کرد. قطری‌ها یک مقداری با معیارها و داده‌های حماس نزدیک تر اند. طرح قطر بر اساس یک آتش بس موقت دومی متمرکز بود که این آتش بس زمان و فرصت بیشتری را به طرفین بدهد و یک مقداری به لحاظ زمانی بین سه تا چهار ماه باشد و بر آن اساس طرفین بپذیرند که شروط خود را متعادل بکنند و هم تعادل کامل اسراء صورت بگیرد و رفته رفته غزه به حالت آتش بس کامل گسیل پیدا بکند. این هنوز پخته نیست چرا که اسرائیلی‌ها به هیچ وجه چنین چیزی را نمی‌پذیرند. طرح مصر بیشتر شیب به سمت اسرائیل داشت. طرح قطر به نوعی برآورنده‌ی خواست آن‌ها نیست. معیارش بر اساس اعمال فشار آمریکا بود چون آمریکا به اسرائیل گفته بودند که پایان جنگ تا پایان سال مسیحی باشد اما اسرائیل همچنان در طبل جنگ می‌کوبد و طبق داده‌های خبری اسرائیلی‌ها می‌گویند ما تا دو ماه دایره‌ی جنگ را باز نگه میداریم و گسترش می‌دهیم. طبعیی است که این داده به تعبیر رژیم صهیونیستی می‌تواند برای حماس فرصت تنفسی ایجاد بکند اسرائیلی‌ها تا تضمین بی هزینه‌ی تبادل را به دست نیاورند تمکین نخواهند کرد. اسرائیلی‌ها باید با دو نقطه‌ی آسیب سهمگین مواجه بشوند. یک اینکه خروج از غزه‌‎ی مطمئن را امر باطل بدانیم. نکته‌ی دوم اینکه این‌ها بتوانند به محل اختفا اسرای خودشان دست پیدا کنند تا اینکه به تبادل کل در برابر کل تمکین بکنند. پس بنابراین اگر هزینه‌ی رژیم صهیونیستی افزایش پیدا بکند اسرائیل دامنه‌ی جنگ و طول مدت جنگ را کوتاه خواهد کرد. اعتقاد من بر این است آن چیزی که در عملیات طوفان الاقصی اندیشکده‌ها به دنبالش بودند آنچیزی که باید محقق می‌شد؛ نشد. آن عبارت بود از اینکه داده‌ی عملیات غزه باید متصل به کرانه می‌شد و از اتصال به کرانه ۴۸ را پای کار می‌آورد و این سه ضلع مثلث نقطه‌ی آسیب اسرائیل را فزونی می‌داد. الان در شرایط دوم باید معیار کار قرار بگیرد به اعتقاد من نقطه‌ی آسیب جدی است باید این چند جبهگی بدون اینکه دامنه‌ی جنگ گسترش پیدا بکند با هم اقدام مشترک بکند. ما الان اقدام منفرد داریم. در جولان، جنوب، انصار الله، عراق،غزه و کرانه اما اگر این‌ها به عنوان نقطه‌ی اتصال و هماهنگ عمل بکنند طبیعتا مسیر و ورق بر خواهد گشت.

311313

دکمه بازگشت به بالا