معمای شخصیت های کمال گرا: کدام تیپ های MBTI در جستجوی بی نهایت هستند؟

آیا تا به حال به فکر استفاده از یک شخصیت شناسی مانند برای رسیدن به اهداف کاری مانند؛ مدیریت، نحوه استخدام، تیم سازی و… افتادین؟

درک دقیق این نوع شخصیت شناسی و تحلیل اون یک ابزار خیلی عالی برای خودشناسی شما و برآورد شخصیتی دقیق دیگران است.

با اطلاع دقیق از تیپ شناسی مایرز بریگز شما می تونید اون رو در روند زندگی، سرکار، استخدام، نحوه مدیریت و… استفاده کنید.

فهرست

تیپ های MBTI 

در اینجا توصیه می کنم که بعد از مطالعه این بخش، به سایت های دیگه هم مراجعه کنید و هرچقدر اطلاعات می تونید بدست بیارید. در ابتدا حتما شخصیت خودتون رو پیدا و سعی کنید تمامی موارد رو کاملا از حفظ کنید.

اگر با تیپ های مایرزبریگز آشنایی دارید می تونید این ها رو رد کنید و به تیپ های MBTI در محل کار برسید.

بهترین راه برای دست یافتن به خود حقیقی شما، مطالعه کامل موارد زیر هست اما می تونید از نسبت به تکمیل تست شخصیت شناسی MBTi هم اقدام کنید.

MBTI سعی داره که 4 خصلت انسانی رو به 2 قسمت تقسیم کنه، به ترتیب زیر هستند؛

تست شخصیت شناسی MBTI، یک پرسش‌نامه روان‌سنجی فردی است که برای شناسایی نوع شخصیت، نقاط قوت و اولویت‌های افراد طراحی شده است. این تست توسط ایزابل مایرز (Isabel Myers) و مادرش کاترین بریگز (Katherine Briggs) و بر اساس کارشان بر روی تئوری کارل یونگ (Carl Jung) درمورد انواع شخصیت تهیه شده است.

درونگرا (I) – برونگرا (E)

نحوه دریافت انرژی فرد، یا از درون یا از بیرون…

ویژگی های شخصیتی درونگرا یا Introversion

  • خلوت و تنهایی اونها رو شارژ می کنه
  • در تنهایی احساس راحتی می کنند
  • دوستان کمی دارند
  • از درون ذهنشون انرژی می گیرند
  • تو دار و کم حرف.
  • علاقه ای به شروع صحبت ندارند
  • قبل از صحبت یا انجام دادن کاری فکر می کنند

35% جمعیت

شهودی (N) – حسی (S)

نحوه دریافت اطلاعات، یا از شهود، یا از حواس پنجگانه…

ویژگی های شخصیتی شهودی یا iNtuitive

  • به آینده فکر می کنند و در آینده زندگی می کنند
  • به مفاهیم و فلسفه علاقه دارند
  • دید کلی دارند
  • علم و تئوری گرا
  • تفکرات تازه و جدید
  • رویاپرداز

26% جمعیت

ویژگی های شخصیتی حسی یا Sensing

  • به حال و گذشته فکر می کنند
  • به واقعیات علاقه دارند
  • دید ریز بین دارند
  • عملگرا
  • تفکرات سنتی و بر حسب تجربیات
  • زندگی در حال

74% جمعیت

منطقی (T) – احساسی (F)

نحوه تصمیم گیری فرد، یا با عقل یا با قلب…

ویژگی های شخصیتی فکری یا Thinking

  • تصمیم گیری با عقل و منطق
  • به دنبال حقیقت
  • عقلانی
  • انتقاد گرا
  • برخورد عموما سرد و خشک
  • تصمیم گیری با استفاده از اعداد

50% جمعیت

ویژگی های شخصیتی احساسی یا Feeling

  • تصمیم گیری با قلب و احساس
  • به فکر رابطه
  • حساس
  • همدل و حامی
  • برخورد عموما گرم و مهربان
  • تصمیم گیری با استفاده از ارزش ها

50% جمعیت

قضاوتگر (J) – ادراکی (P)

نحوه برخورد با دنیای اطراف، یا ساختارگرا یا منعطف…

ویژگی های شخصیتی قضاوتگر یا Judging

  • منظم
  • مسئولیت پذیر
  • کنترل گر و ساختار گرا
  • برنامه ریزی می کنند
  • از رسیدن به مقصد لذت می برند
  • رسمی

51% جمعیت

ویژگی های شخصیتی ادراکی یا Perceiving

  • نامنظم
  • ساختار شکن
  • منعطف و تطابق پذیر
  • زمان نامحدوده
  • در طول راه لذت می برند
  • غیر رسمی و نامتعارف

49% جمعیت

تحلیل تیپ های MBTI (مایرز-بریگز) در محل کار  

تفاوت درونگرا (I) با برونگرا (E)

نحوه دریافت انرژی…

درونگرا (I) در محل کار

  • قابلیت تفکر عمیق نسبت به یک موضوع (در صورت داشتن T)
  • علاقه ای به صحبت در مورد کارشون ندارند
  • دوست دارند به تنهایی یا با افراد کمی کار کنند
  • کار ها توسط خودشون انجام میشه
  • علاقه به انجام کار های پشت صحنه دارند
  • خوش برخورد و گرم تر (به خصوص در صورت داشتن P)
  • در مورد کاری که در حال انجامش هستند صحبت می کنند
  • دوست دارند با افراد زیادی کار و از صحبت با اونها انرژی می گیرند
  • کار ها رو واگذار می کنند و انگیزه دهنده خوبی هستند
  • می تونن به خوبی با ارباب رجوع در تماس باشند

تفاوت شهودی (N) با حسی (S)

نحوه دریافت اطلاعات…

ویژگی های شخصیتی شهودی یا iNtuitive

  • برنامه ریز هایی بلند مدت
  • قابلیت ایجاد یک استراتژی
  • خلاقیت با نوآوری و ایجاد راهکار های جدید
  • می تونن تصویر کامل یک تصمیم رو بررسی کنند و جوانبش رو بسنجند
  • مناسب برای رهبری یک سازمان یا یک برنامه در طولانی مدت
  • اجرایی کردن کار های تازه و خلاقانه
  • خسته شدن از انجام کار های روزمره
  • ایده محور
  • به صورت کلی به موضوعات نگاه می کنند
  • قابلیت آنالیز و تحلیل قویتر

ویژگی های شخصیتی حسی یا Sensing

  • برنامه هایی کوتاه مدت
  • قابلیت عملی کردن یک تاکتیک
  • خلاقیت با یافتن کاربرد های جدید در موارد کشف شده
  • با دید تیزبینشون می تونن جزئیات برنامه ها رو اصلاح کنند
  • مناسب برای شرایط بحرانی به دلیل برنامه ریزی های سریع
  • اجرایی کردن کار هایی که قبلا نتیجه دادند
  • قابلیت انجام کار های روتین و روزمره
  • تجربه محور
  • جزئیات رو مورد بررسی قرار میدن
  • عملگرا تر هستند و علاقه زیادی به تحلیل ندارند

تفاوت منطقی (T) با احساسی (F)

نحوه تصمیم گیری…

ویژگی های شخصیتی فکری یا Thinking

  • استفاده از منطق در تصمیم گیری
  • وظیفه محور
  • نقاد و قابل انتقاد
  • سهولت در اجرایی کردن تصمیمات دشوار
  • برخورد عموما سرد و خشک (به خصوص در صورت داشتن I و J)
  • تصمیم با استفاده از اعداد و منطق

ویژگی های شخصیتی احساسی یا Feeling

  • استفاده از احساسات برای تصمیم گیری
  • مردم محور
  • حساس و عموما غیر قابل انتقاد
  • مشکل در اجرایی کردن تصمیمات دشوار
  • برخورد عموما گرم و مهربان (به خصوص در صورت داشتن E و P)
  • تصمیم با استفاده از ارزش ها و احساسات

تفاوت قضاوتگر (J) با ادراکی (P)

نحوه برخورد با دنیای اطراف…

ویژگی های شخصیتی قضاوتگر یا Judging

  • به راحتی در مکان های سازمان یافته کار می کنند
  • منظم و آن تایم
  • پروژه ها رو قبل از تاریخ موعد مقرر به اتمام می رسونند
  • مسئولیت پذیر
  • علاقه به ایجاد ساختار و سیستم های کاری
  • برنامه ریز های خوبی هستند
  • سریعا تصمیم گیری می کنند (البته نه به منعای منعطف بودن)
  • کار ها رو به انجام می رسونند و روی یک کار تمرکز می کنند
  • منعطف نیستند و علاقه ای به به هم ریخته شدن برنامشون ندارند

ویژگی های شخصیتی ادراکی یا Perceiving

  • به راحتی در شلوغی و هرج و مرج کار می کنند
  • نامنظم
  • پروژه رو در تاریخ مقرر خودشون تحویل میدن
  • به راحتی مسئولیت قبول نمی کنند
  • علاقه به داشتن آزادی عمل (سیستم گریز)
  • به خوبی خودشون رو وفق میدند
  • در تصمیم گیری تعلل می کنند تا تصمیم بهتری اتخاذ کنند
  • همیشه ده ها کار ناتمام دارند
  • به دلیل منعطف بودن سریعا به شرایط واکنش نشون میدند

نگاهی به دورتر ها (به روز رسانی)

این مطلب رو 1.5 سال پیش نوشتم و باید بگم درسته و به شما کمک می کنه با شخصیت شناسی مایرز بریگز آشنا بشید و برای تیم سازی ازش استفاده کنید. اما بعد از این مدت به این نتیجه رسیدم که MBTI خیلی پیچیده تر از این هست که شما یک فرد رو درون 4 چارچوب 2 طرفه قرار بدین. (و اکثر اساتید این حوزه و شرکت ها هم به همین نحو ازش استفاده می کنند که اشتباهه) دلیلش هم این بود که بعد از حدود 1 سال از انتشار مطلب، کامنت دوست عزیزمون به نام Crow (که در قسمت نظرات موجوده) به من نشون داد که حقیقت MBTI چقدر پیچیده تر هست و برای تحلیل دقیقتر باید چه کار هایی رو انجام داد و ازش ممنونم. توصیه می کنم اگر خواستین به مراحل پیچیده تر MBTI برسید، حتما کامنت ایشون رو مطالعه کنید.  الان میگم که MBTI در مقابل تحلیل شخصیتی یونگ (چیزی که واقعا باید یاد بگیرید) مانند دیدن تصویری تار درون یک تلوزیون سیاه و سفید 12 اینچی قدیمی در مقابل تصویری واضح و شفاف درون یک تلوزیون 60 اینچی سه بعدی جدیده. پس اگر خواستید قضاوت یا تصمیم گیری کنید، حداقل با تصویر 4K قضاوت کنید نه با یک تصویر تار برفکدار.

تست کمال‌گرایی هیل به عنوان یک ابزار «علمی» و «معتبر»، شما را یاری می‌دهد تا نکات ظریف شخصیت خود را درک کنید. با کمک تحلیل‌های دقیق تست کمال‌گرایی، مسیری روشن برای «رشد شخصی» و «کارآمدی» در زندگی تان ترسیم کنید.

تیم سازی بر اساس MBTI مایرز بریگز 

یکی از زییاترین ویژگی های شناختن خودتون و دیگران با MBTI این هستش که می تونید تیم سازی خیلی عالی رو انجام بدید.

برای مثال من خودم یک INTJ هستم که P خیلی بارزی دارم و بسته به شرایط از E و کمابیش S خوبی هم بهره می برم.
و در جایی که الان مشغول به کار مارکتینگ هستم، خیلی خوش حالم که با یک مدیر ESTP همکارم.

INTJ ها افرادی استراتژیست، متفکر، کمال گرا و با ثبات هستند که در پشت پرده ها می تونن بهترین استراتژی ها رو بچینن و برنامه ریزی هایی کم نظیر داشته باشند.

ESTP ها افرادی رهبر، متقاعد کننده، عملگرا و منعطفی هستند که باید روی صحنه جنگ حاضر باشند و در حال چیدن و عملی کردن تاکتیک ها باشند.

در حالی که من INTJ همیشه بلند مدت فکر می کنم و سعی دارم مطمئن بشم استراتژی ها دارند درست انجام میشند، این ESTP هست که به ما قدرت مانور در بازه های زمانی کوتاه مدت و پیاده سازی تاکتیکی رو میده.

شاید مهمترین نقطه قوت این تست کمک در تیم سازی هست.

گاهی اوقات که من INTJ بیش از حد درگیر تفکرات رویایی خودم میشم و این ESTP هست که من رو با واقعیت مواجه می کنه.

من INTJ خیلی برام مهم نیست که الان بحرانی هست یا نه، فقط می دونم دوردست کجاست و به کجا داریم میریم، اینجا ESTP به من کمک می کنه که قدم بعدی این راه رو در چاله نیفتیم.

من INTJ همیشه سعی دارم تا ایده هایی منحصر به فرد و تازه رو ارائه کنم و ESTP به ایده های اجرا شده و ديگر شرکت ها نگاه می کنه تا بتونه از اونها ایده بگیره.
من INTJ ایده هایی رو ارائه میدم که ESTP به دلیل تجربه محور بودن و ریز بین بودنش، شرایط رو دقیق می سنجه و با توجه به تجارب خودش این نقشه راه رو اصلاح می کنه.

همینطور خیلی موارد دیگه که به دلیل مغایرت شخصیتیموم، نه تنها رشد کردیم بلکه تونستیم بیشترین بازدهی رو از توانایی هامون داشته باشیم و خودمون رو خیلی درگیر نقاط قوت طرف مقابل نکنیم.

دینامیک های تیمی

با اینکه در MBTI هدف قضاوت افراد نیست و مطمئنا هر فردی با هر ویژگی می تونه به همراه خودآگاهی، اون ویژگی رو تغییر بده، باید اذعان کرد یکسری از دینامیک های تیمی برای کار بهتر هستند و یکسری خیر.

برای مثال افرادی که (F) عموما مدیران سطح بالا خوبی نخواهند شد. مدیران با (F) بالا تصمیمات کاملا احساسی میگیرند و به انتقاد ها گوش نمی کنند.

بعد از مدتی فکر کردن و پرس و جو از افراد مختلف در مورد تفاوت بین T/F به این نتیجه رسیدم که؛ افراد منطقی، از منطقشون به احساس می رسند، و افراد احساسی، از احساسشون به منطق.

برای مثال، من که منطقی هستم، اکثرا برای تحریک احساساتم نیاز به دلیل و منطق دارم.
برای مثال اگر فردی مستاصل رو ببینم، که خودش باعث این وضع شده، شاید کاملا سنگدلانه از کنارش رد بشم.
اما اگر فردی هیچ تقصیری نداشته و از قضا اینطور شده، کاملا برعکس.

تمامی احساسات من تحت تاثیر این سوال بنیادی قرار می گیره؛ آیا دلیلی برای همدلی دارم؟ آیا منطقی برای همدردی هست؟

در حالی که افراد احساسی عموما حس ترحمی، با درجات یکسان نسبت به هر دو خواهند داشت.

تحریک احساسات باعث بروز منطق در افراد احساسی میشه، برای مثال ترس از شکست، از بد بودن و…

اینکه افراد احساسی به تحریک یک احساس برای رسیدن شدن به منطق نیار دارند، می تونه باعث بشه مناسب این افراد به صورت پیش فرض مدیران سطح بالا خوبی نباشند.

اما با سعی در پرورش (T) می تونند به مدیران میانی، اجرایی و حتی سطح بالا بسیار خوبی تبدیل بشند.

در تیم هایی که باید تصمیم گیری های مهمی اتفاق بیفته، حضور هر دو نوع افراد N/S و J/P حیاتی است. این می تونه به شکل xNTP – xSTJ یا xSTP – xNTJ باشه.

وجود فردی که به حال می اندیشه (S) در کنار فردی که آینده نگر هست (N).

حضور فردی منظم با دید سیاه و سفید (J) در کنار یک فرد نامتعارف با عینکی خاکستری (P).

این 4 تیپ به همراه (T) باید در هر تیم وجود داشته باشند؛ اگر نه این تیم یا بسیار آینده نگر (N) میشه و از حال (S) قافل هست، یا پروژه ها رو شروع می کنه (P) بدون اینکه به نتیجه برسند (J).

کماکان که این مغایرت شخصیتی باید همراه با درک مقابل بین طرفین و سطح بالایی از خودآگاهی باشه.
در غیر این صورت هر دو جبهه نه تنها پیشرفت نمی کنند، بلکه حس سرکوب شدن، نادیده گرفته شدن و کار کردن با افرادی بی لیاقت به اونها دست خواهد داد.

توضیحات این بخش به صورت خلاصه هست و برای ساخت تیمی با دینامیک قوی، باید با استفاده از کاربرد های شناختی (Cognetive Functions) هر تیپ شخصیتی به تحلیل تیمها بپردازید.

MBTI در تیم های فروش و مارکتینگ

تیپ های شخصیتی ESTP, ENFJ و ESFJ عموما فروشنده های خوبی بوده و ENTJ و ENTP ها هم به دلیل اینکه می تونند سریع پیشرفت کنند و ذاتش رو دارند، گزینه عالی هستند. (البته که فروش یک مهارت هست که میشه آموزش دید و ربط زیادی به تیپ شخصیتی نداره)

در تیم های فروش شما نیاز به حداقل 75% افراد (E) دارید. با اینکه افراد (I) می تونند فروشنده هایی خیلی عالی باشند، اما ذات اونها نیاز به تعداد زیادی افراد برونگرا برای از بین رفتن خجالتشون داره.
در کل (S) ها افراد بهتری برای فروش نسبت به (N) ها هستند. البته افراد شهودی (N) برای فروش به افراد شهودی (N) کاملا مناسب هستند اما در کل بهترین گزینه نیستند.

همینطور افراد ادراکی (P) گزینه مناسبی هستند، البته این افراد (P) به همون نسبت که می تونن فروشندگان بهتری باشند، بعضا تعهد کمتری نسبت به کار داشته و پتانسیل کمتری برای پیشرفت دارند. با اینکه اینکار برای اونها راحتتر هست، در دراز مدت شاید بهترین گزینه نباشند.

اما از اون سمت تیپ ENTJ بنظر کمی خشک هست و امکان صمیمی شدن به مانند یک ESFP رو نداره، اما می تونن با پیشرفت تبدیل به بهترین فروشنده شما بشند.

تیم های مارکتینگ دقیقا تحت شعاع صحبت های قبلی در مورد حضور افراد N/S به همراه J/P هستند.
باید تمامی این تیپ ها در تیم های تصمیم گیرنده شما اعم از مارکتینگ حضور داشته باشند. البته مارکتینگ بیشتر به افرادی که کاربرد شناختی Ne/Ni نیاز داره که در افراد N بیشتر هست.

البته طبیعتا تیپ های (I) می تونند در کار های تحلیلی مفیدتر واقع بشند و افراد (E) در قسمت هایی که باید با وندور ها (مانند کار های تبلیغاتی) و مردم (مانند شبکه های اجتماعی) در ارتباط باشند موفقتر عمل کنند.

استخدام با کمک تحلیل MBTI (مایرز بریگز

با اینکه این نوع تست زنی در روند استخدامی رواج داره، اما اشکالات زیادی بر اون وارد هست که به اونها می پردازیم؛

اشکالات و ایرادات MBTI در استخدام

  1. این تست نشون دهنده این هست که چه کار هایی برای شخص، با توجه به شخصیتش موثرتر و قابل انجام تر هست، اما نشون دهنده میزان توانایی فرد در اون کار نیست.
  2. فرد تست دهنده می تونه خودش رو با توجه به شرایطی که در اون قرار داره انطباق بده، برای مثال اگر می دونه داره برای واحد روابط عمومی یا فروش مصاحبه میشه، خودش رو برونگرا تر جلوه میده.
  3. تمامی 16 تیپ شخصیتی MBTI خوب هستند و ویژگی های مثبتی دارند، پس افراد بد و مضر از کجا پیدا می شند؟
  4. تکمیل 2 تست MBTI برای یک فرد در طول 5 هفته دارای حدود است!
  5. طبق گفته های روانشناسان، بهترین حالت زمانی است که شما در وسط هر 4 طبقه قرار دارید، اما در صورتی که چنین باشه، مجبور به انتخاب یک گزینه هستید که به زور شما رو در یکی از 2 حالت جای بده.

به همراه بسیاری از ایرادات دیگه که ربطی به شرایط استخدامی ندارند، مانند اینکه فردی که خودش رو ENFP ببینه، ممکنه با خودش اینطور بگه؛ من همینم و همه ENFP ها این مشکل رو دارند.

این نقاط ضعف اصلا خوب نيستند اما بیاین از یک زاویه دیگه نگاه کنیم.

  1. شما توانایی فرد رو می سنجید و از این تست برای سنجیدن توانایی استفاده نمی کنید.
  2. برای بحث تست زنی با توجه به شرایط، اگر فردی انقدر باهوش و خودآگاه هست که ابتدا شرایط رو کامل متوجه میشه و بعد خودش رو با اون وفق میده، میدونه داره چه کار می کنه و نشون میده که میتونه خودش رو با کاری که شما می خواهید تطابق بده. (البته که مثال برونگرا بودن و مصاحبه برای فروش کاملا اشتباه هست و افراد درونگرا میتونند فروشندگان، مدیران، یا رهبرانی عالی باشند، این فقط نشون دهنده منبع انرژی افراد هست نه چیز بیشتری)
  3. تشخیص بد بودن افراد با شما هست، البته این تست هم بسیار مهربانانه درست شده. یادم هست در مقاله ای نوشته شده بود؛ در تست مایرز-بریگز همه افراد برنده هستند. البته با یادگیری شخصیت شناسی عمیق یونگ می تونید جنبه های منفی فرد رو هم مشاهده کنید.
  4. بله متاسفانه این هم یک ضعف دیگه هست، من خودم (J) و (P) همیشه تغییر می کنه.
  5. باور دارم ذات اصلی انسان یکی از این 2 هست و این شما هستید که تونستید شرایط رو به سمت تعادل بهبود ببخشید. اما این تست باعث میشه که شما مجبور باشید باز هم به همون نقطه عدم تعادل برگردید.

پس با این تفاسیر چطور از این تست استفاده کنیم؟

استفاده صحیح از MBTI در ارزیابی افراد و استخدام

شما باید سعی کنید با توجه به رفتار افراد متوجه بشید که اونها در کدوم یکی از این دسته ها قرار میگیرند، نه با سوالات 2 گزینه ای روی یک کاغذ.

اگر در شرایط استخدام بودید یا شناختی نسبت به فرد نداشتید سعی کنید مانند یک روانکاو طرف مقابل رو حلاجی کنید، تا هم به هدف شما نمایان نشه، هم به نتیجه دقیقتری برسید.

به جای اینکه در تست یا مصاحبه بپرسید؛ آیا از صحبت کردن و بیرون رفتن لذت میبری و 2 گزینه بهشون بدید، سوال کنید؛ امروز خسته ای و از سرکار اومدی، واقعا نیاز داری که انرژی از دست رفته خودت رو بدست بیاری، چه کارهایی انجام میدی؟

با سوالی اینچنینی می تونید ببینید شخص از کجا انرژی دریافت می کنه. فیلم نگاه کردن یا بیرون رفتن با دوستان؟

سوالات رو کاملا باز بپرسید و به فرد مورد نظر گزینه ای ندید تا در نهایت سعی داشته باشید خودتونن طرف رو ارزیابی کنید و ببینید آیا می تونه در تیم شما جایگاه مناسبی داشته باشه یا خیر.

انیاگرام محرک بنیادی بخش (بخشی از ناخودآگاه که مسئول واکنش به تجربیات دنیای بیرونی هست) هست که در 9 تیپ شخصیتی، سعی در ابراز محرک ها، انگیزه ها و ارزش های هر فرد داره.

از انیاگرام به عنوان یک تست شخصیتی منفی محور نام می برند که به دلیل تعارض با ماهیت مثبت محور تیپ های شخصیتی مایرز-بریگز MBTI یک هارمونی متعادل برای بررسی دقیق تر فرد به ارمغان میاره.

اگر به علاقه دارید تیپ خودتون رو کشف کنید؛ روی لینک زیر کلیک کنید؛

تیپ های انیاگرام 

در کار می تونیم تیپ های انیاگرام رو به 9 دسته به ترتیب زیر تقسیم کنیم؛

1) کمال گرا: ها مسئول، دقیق و سختکوش با استانداردهای بالا برای خود و دیگران هستند. آنها می دانند چطور می توانند کارها را درست انجام دهند.

چالش آنها این است که واقع گرا باشند و پذیرش را با تفکر انتقادی و کمالگرایانه خود تلفیق کنند. در نهایت به این نتیجه برسند که گاهی “خوب” مفید و موثر تر از “عالی” است.

2) یاری رسان: مثبت و مردم گرا هستند.
آنها به راحتی ارتباط برقرار می کنند و حامی منافع سازمان هستند.
با قابلیت خود در همدلی، آنها نیاز های احساسی و عاطفی افراد را درک می کنند.

چالش آنها این است که مرزهای شخصی خود را تعریف کنند و با دقت بیشتری اقدام به کمک کنند.

3) موفقیت طلب: دارای بهره وری ذاتی فوق العاده ای هستند.
بسیار با انگیزه، آنها به سرعت به دنبال نتایج عملی هستند.

چالش آنها؛ اختصاص زمان را برای گوش دادن به دیگران، ایجاد روابط خوب و ایجاد استراتژی بلندمدت است. همچنین باید مراقب عوارض کار بیش از حد باشند.

4) احساسی: تمرکز بر اعتماد، معنا و زیبایی شناسی است.
آنها در همه چیز ارزش می بینند و می خواهند با مردم، کار و حرفه‌شان رابطه شخصی و عمیق برقرار کنند.

چالش آنها این است که عناصر پیش پا افتاده کار را نیز تحمل کنند، واکنش های احساسی خود را کاهش دهند، و همه چیز را شخصی نکنند.

5) محقق: متفکران و استراتژیست های عالی هستند.
آنها به دنبال توسعه مهارت های فنی و جمع آوری دانش هستند، به حریم خصوصی و خودمختاری بالایی احتیاج دارند.

چالش آنها این است که برای دیگران در دسترس باشند، به خوبی با آنها ارتباط برقرار کنند و انسان ها را تنها به چشم هوششان قضاوت نکنند.

6) وفادار/شکاک: با توجه به اینکه چه در اطراف آنها می گذرد، به دنبال ایجاد امنیت و ساختار هستند.
آنها وفادار و قابل اعتماد بوده و می توانند در پیش بینی مشکلات و ایجاد راه حل ها بسیار خوب عمل کنند.

چالش آنها این است که سوء ظن و شک و تردید خود را مدیریت کنند تا باعث بی انگیزگی خود و دیگران نشود.

7) خوش گذران: سریع فکر می کنند، سازگار و خوشبین هستند.
زمانی که دیگران مشکلات را می بینند، آنها در حال رویت فرصت ها می باشند و از علاقه مندی های زیاد و داشتن گزینه های مختلف لذت ببرند.

چالش آنها اذعان وجود مشکلات و محدودیت ها و سپس تمرکز برای حل آنها به شیوه ای اساسی است.

8) محافظ: در مسئولیت پذیری بسیار خوب هستند و می دانند چطور برای انجام شدن کار ها باید بسیج شوند. آنها رهبران خوب را تشکیل می سازند و برای افکار و افرادی که برای آنها اهمیت دارند، ایستادگی می کنند.

چالش آنها این است که زورگوی شان را کاهش دهند، سازگار نر باشند و از ایجاد منازعه های غیر ضروری جلوگیری کنند.

9) میانجی/مصلح: آنها می توانند مسائل را از دیدگاه های مختلف ببینند و سپس با دمیدن روح همکاری و هماهنگی مردم را با هم متحد کنند.

چالش آنها این است که متمرکز بر اولویت ها باشند و از موقعیت خود دفاع کنند، حتی اگر این امر باعث ناراحتی شود.

مقالات بسیار مفید و کاملی در مورد این تیپ ها در اینترنت موجود هست، البته بسیاری از اونها در زبان فارسی ترجمه خوبی ندارند بنابراین سعی داشتم خلاصه ای از این تیپ ها رو بنویسم.

اطلاعات تکمیلی در مورد تیپ های شخصیتی انیاگرام؛

در حال تکمیل مقاله…کمال‌گرایی (به : perfectionism)، در ، است که خصوصیات آن، با تلاش فرد برای بی‌عیب‌ونقص بودن و تنظیم استانداردهایی برای بالاترین سطح عملکرد توصیف می‌شود و با خود-ارزیابیِ انتقادی و نگرانی در مورد ارزیابی دیگران نیز همراه است. کمال‌گرایی در بهترین تعریف آن، یک نوع ویژگی چند بعدی است، به طوری که روانشناسان توافق دارند که بسیاری از جنبه‌های مثبت و منفی در آن وجود دارد. در فرم آن، کمال‌گرایی مردم را به تلاش برای رسیدن به یک ایده‌آلِ دست نیافتنی یا اهداف غیر واقع‌بینانه سوق می‌دهد، که اغلب منجر به و پایین می‌شود. در مقابل، کمال‌گرایی می‌تواند به افراد برای رسیدن به اهداف خود انگیزه بدهد و باعث شود که این افراد از تلاش خود لذت ببرند. داده‌های جدید نشان می‌دهد که گرایش‌های کمال گرایانه، در بین نسل‌های اخیر افراد جوان رو به افزایش است.

کمال‌گراها، به‌طور اجباری و وقفه‌ناپذیر، برای رسیدن به اهداف دست نیافتنی، تلاش و تقلا می‌کنند و ارزش خود را با میزان بهره‌وری و دستاوردهای خود اندازه‌گیری می‌کنند. کسی که خودش را برای رسیدن به اهداف غیر واقعی، تحت فشار قرار می‌دهد، به ناچار خود را در معرضِ دامِ ناامیدی نیز قرار می‌دهد. وقتی کمال‌گراها در رسیدن به استانداردهای خود شکست می‌خورند، تمایل به انتقاد خشن از خود دارند.

نرمال در مقایسه با روان‌رنجور[]

تحقیقات معاصر از این ایده پشتیبانی می‌کند که این دو جنبهٔ پایهٔ رفتارِ کمال‌گرایانه و همچنین ابعاد دیگری، مانند «ناکمال‌گرایی» (به : nonperfectionism) را می‌توان از هم تفکیک کرد. این ابعاد، با برچسب‌ها و نام‌های متفاوتی مورد اشاره قرار گرفته‌اند، مانند تلاشِ مثبت و دل‌مشغولی دربارهٔ ارزشیابی ناسازگار، کمال‌گرایی فعال و منفعل (غیرفعال)، کمال‌گرایی مثبت و منفی یا کمال‌گرایی سازگار و ناسازگار. با وجود اینکه نوع عمومی‌ای از کمال‌گرایی وجود دارد که تمام ابعاد زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، برخی از محققان ادعا می‌کنند که سطح کمال‌گرایی، در حوزه‌های مختلف مانند کار، تحصیلات، ورزش، روابط بین فردی یا زندگی در خانه، به‌طور قابل ملاحظه‌ای متفاوت است.

افراد دیگری مانند تی.اس. گرینسپان (به : T. S. Greenspon) با اصطلاح کمال‌گرای «عادی» در مقابل «روان‌رنجور» مخالف هستند و معتقدند که کمال‌گرایان، به کمال میل دارند، از نقص می‌ترسند، و احساس می‌کنند که دیگران آن‌ها را فقط در صورتی دوست دارند که بی‌نقص باشند. به این ترتیب، برای گرینسپان، خودِ کمال‌گرایی، هرگز به عنوان سالم یا سازگار دیده نمی‌شود و از آنجا که کمالِ مطلق، غیرممکن است، اصطلاح‌های کمال‌گرایی «نرمال» یا «سالم»، اصطلاح‌هایی بی‌دقت و اشتباه هستد. او استدلال می‌کند که کمال‌گرایی باید از «تلاش برای تعالی» متمایز شود،[] به‌ویژه با توجه به معنایی که به اشتباهات داده می‌شود. کسانی که برای تعالی تلاش می‌کنند، می‌توانند اشتباهات – یا نواقص – را به عنوان انگیزه‌ای برای کار سخت‌تر در نظر بگیرند، در حالی که کمال‌گراهای ناسالم، اشتباهات خود را نشانه‌ای از نقص‌های شخصیِ خود می‌دانند. برای این افراد، اضطراب دربارهٔ بالقوه، به صورت یک بار مسئولیت احساس می‌شود.

تلاش در مقایسه با نگرانی[]

جِی. استوبِر (به : J. Stoeber) و کِی. اُتُ (به : K. Otto) نشان می‌دهند که کمال‌گرایی از دو بعد اصلی تشکیل شده‌است: تلاش‌های کمال‌گرایانه و نگرانی‌های کمال‌گرایانه. تلاش‌های کمال‌گرایانه با جنبه‌های مثبت کمال‌گرایی ارتباط دارند و نگرانی‌های کمال‌گرایانه با جنبه‌های منفی آن (پایین را ببینید).

  • کمال‌گرایان سالم، از نظر تلاش‌های کمال‌گرایانه، امتیاز بالا می‌گیرند و از نظر نگرانی‌های کمال‌گرایانه، امتیاز پایین
  • کمال‌گرایان ناسالم، هم برای تلاش‌ها و هم برای نگرانی‌ها نمره بالایی می‌گیرند
  • ناکمال‌گرایان، سطوح پایینی از تلاش‌های کمال‌گرایانه را نشان می‌دهند.

استوبر و اُتُ، با نقد تحقیقات قبلی، اعتقاد گسترده به اینکه کمال‌گرایی فقط زیان آور است را به چالش کشیدند. تحقیقات مورد نظر آن‌ها، با استفاده از شواهد تجربی نشان می‌دهد که کمال‌گرایی می‌تواند با جنبه‌های مثبت (به ویژه تلاش‌های کمال‌گرایانه) مرتبط باشد. در حقیقت، افرادی که سطوح بالایی از تلاش‌های کمال‌گرایانه و سطوح پایینی از نگرانی‌های کمال‌گرایانه داشتند، ، ، و بیشتری از خود نشان دادند. از مجموعهٔ مشکلات روانشناختی و جسمی‌ای که معمولاً با کمال‌گرایی همراه است، این نوع از افراد کمال‌گرا، مشکلات کمتری نشان دادند. مشکلاتی مانند ، و .

اندازه‌گیری[]

مقیاس کمال‌گرایی چندبعدی (FMPS)[]

  1. نگرانی در مورد اشتباه کردن
  2. استانداردهای شخصی بالا (تلاش برای تعالی)
  3. تصور انتظارات بالا توسط والدین
  4. تصور نقد زیاد توسط والدین
  5. تردید در مورد کیفیت اقدامات شخص
  6. ترجیح دادن نظم و سازماندهی

هیویت (به : Hewitt) و فلِت (به : Flett) در سال ۱۹۹۱ یک «مقیاس چندبعدی کمال‌گرایی» دیگر را طراحی کردند؛ یک معیار ۴۵ موردی که سه جنبهٔ کمال‌گرایانه از «معرفی خویشتن» را ارزیابی می‌کند:

  1. کمال‌گرایی خودمحور
  2. کمال‌گرایی دیگرمحور
  3. کمال‌گرایی خواستهٔ اجتماع

کمال‌گرایی خودمحور یعنی داشتن انتظارات و استانداردهای غیر واقع‌گرایانه برای خود که به انگیزه‌های کمال‌گرایانه منجر بشود. به عنوان مثال، می‌توان به میل دائمی برای رسیدن به ظاهر فیزیکی ایدئال اشاره کرد که از روی غرور به وجود آمده باشد. کمال‌گرایی دیگرمحور، یعنی داشتن انتظارات و استانداردهای غیرواقعی برای دیگران، که به نوبه خود، آنها را برای داشتن انگیزه‌های کمال‌گرایانه برای خودشان، تحت فشار قرار می‌دهد. کمال‌گرایی خواستهٔ اجتماع، یعنی ایجاد انگیزه‌های کمال‌گرایانه در نتیجهٔ اینکه یک شخص (مانند همسر یا شریک زندگی یا وابستگان عاطفی) از فرد انتظار داشته باشند که بی‌نقص باشد. والدینی که فرزندان خود را برای موفقیت در فعالیت‌های خاصی (مانند ورزش یا تحصیل) تحت فشار قرار می‌دهند، نمونه‌ای از این نوع کمال‌گرایی را به وجود می‌آورند، چرا که فرزندان این والدین، احساس می‌کنند که مجبورند که انتظارات بلندپروازانه والدینشان را برآورده سازند.

بین مدل فراست و مدل هیویت و فلِت، یک شباهت شناخته‌شده وجود دارد. هر دو مدل، بین دو جنبه از کمال‌گرایی، نوعی تفکیک مشابه در نظر گرفته‌اند. معیارهای مورد نظر در مقیاس فراست (FMPS) که دو بعد مهم‌تر این مقیاس هستند، عبارتند از تعیین استانداردهای بالا برای خویشتن و سطح نگرانی در مورد اشتباه کردن. و همین دو معیار در مقیاس هیویت و فلت عبارتند از کمال‌گرایی خودمحور و کمال‌گرایی خواستهٔ اجتماع.

  1. استانداردهای بالا
  2. نظم
  3. تناقض

هر دو نوع کمال‌گرای سازگار و ناسازگار، در معیار استانداردهای بالا و معیار نظم، نمره بالایی می‌گیرند. اما تفاوت کمال‌گرایان سازگار و ناسازگار در این است که کمال‌گرایان ناسازگار حتی در سومین معیار، یعنی معیار تناقض نیز نمره بالایی به‌دست می‌آورند. منظور از تناقض، باور به این موضوع است که در وضعیت حاضر، استانداردهای شخصی سطح بالا به دست نمی‌آیند. این باور، وجه مشخصهٔ منفی کمال‌گرایی است. کمال‌گرایان ناسازگار معمولاً از نظر استرس اجتماعی و اضطراب بالاترین امتیازها را به دست می‌آورند که این امر، در واقع منعکس کنندهٔ احساس خودناکافی بودن و عزت‌نفس پایین آن‌هاست.

  1. نگرانی دربارهٔ نقص‌ها
  2. امید به بی‌نقص بودن

کسانی که سطوح بالایی از «نگرانی دربارهٔ نقص» دارند، معمولاً در حد زیادی تحت تأثیر جنبه‌های ناسازگارانهٔ کمال‌گرایی، ظاهر فیزیکی و رفتار کنترل بدن قرار دارند. آنها همچنین سطح پایینی از خودانگاری مثبت دربارهٔ ظاهر خودشان را نشان می‌دهند. در حالی که کسانی که از نظر «امید به بی‌نقص بودن» امتیاز بالایی می‌گیرند، سطح بالایی از خودآگاهی مثبت را نشان می‌دهند. امید به بی‌نقص بودن، با رفتارهای مدیریتِ تصورات و تلاش برای اهداف بلندپروازانه نیز ارتباط دارد.

پیامدهای روانشناختی[]

دنیِلز و پرایس (۲۰۰۰) با عنوان «» به اشاره می‌کنند. کمال‌گرایان بر یکپارچگی شخصی تمرکز می‌کنند و می‌توانند در تلاش خود برای جستجوی حقیقت، خردمند باشند، بینش داشته‌باشند، و الهام‌بخش باشند. آنها همچنین تمایل دارند خودشان را از نقص‌های خود یا آنچه که نقص می‌دانند (مثل احساسات منفی) جدا کنند و می‌توانند به افرادی ریاکار و فوقِ منتقدِ دیگران تبدیل شوند که با این ابزارها، برای پنهان کردن گناهان خود، به دنبال توهم فضیلت بروند.

محققان، کار بررسی نقش کمال‌گرایی در اختلالات روانی مختلف مانند ، ، و را شروع کرده‌اند. هر اختلال، اثرات متفاوتی بر روی سه معیارِ مقیاسِ کمال‌گراییِ چندبعدی (MPS یا FMPS) دارد. در زنان جوان، کمال‌گرایی خواستهٔ اجتماع، با سطح بالاتری از نارضایتی از تصویر بدن و اجتناب از موقعیت‌های اجتماعی‌ای که در آنها بر روی وزن و ظاهر فیزیکی تمرکز می‌شود، مرتبط شده‌است.

رابطه‌ای که بین تمایلات کمال‌گرایانه و روش‌های کنار آمدن با استرس وجود دارد نیز با برخی جزئیات مورد بررسی قرار گرفته‌اند. یک مطالعهٔ جدید نشان می‌دهد که دانشجویانی که ویژگی‌های کمال‌گرایانهٔ تطبیقی، مانند تثبیت هدف یا استانداردهای بالای عملکرد دارند، با احتمال بیشتری از روش‌های فعال یا متمرکز بر مشکل، برای کنار آمدن با استرس استفاده می‌کنند.

کسانی که تمایلات کمال‌گرایی ناسازگار از خود نشان می‌دادند، نظیر نشخوار فکریِ رویدادهای گذشته یا تمرکز روی اشتباهات، تمایل داشتند برای کنار آمدن با استرس، از روش‌های بیشتر انفعالی و غیرفعال یا اجتناب گرایانه استفاده کنند. با وجود این تفاوت‌ها، هر دو گروه تمایل داشتند که از ، به عنوان یک روشِ کنار آمدن با استرس استفاده کنند. این موضوع با نظریه‌هایی که خود انتقادی را به عنوان یک عنصر مرکزیِ کمال‌گرایی در نظر می‌گیرند سازگار است.

سه عنصر اصلی کمال‌گرایی شناخته‌شده‌اند:

  1. خودمحور
  2. دیگری‌محور
  3. خواستهٔ اجتماع

کمال‌گرایی خودمحور یک بعد درون‌شخصی است که با یک انگیزهٔ قوی برای بی‌نقص بودن، تنظیم استانداردهای شخصی غیر واقع‌بینانه و تلاش برای آنها، تمرکز بر معایب، و تعمیم استانداردهای شخصی توصیف می‌شود. کمال‌گرایی خودمحور ممکن است شامل یک طرحِ شخصیِ ایده‌آلِ خوب بیان شده نیز باشد. کمال‌گرایی دیگری‌محور شامل رفتارهای مشابهی است ولی این رفتارها به جای اینکه به سمت خود شخص باشند، به سمت دیگران هدایت می‌شوند. کمال‌گرایی خواستهٔ اجتماع مستلزم وجود باور به این موضوع است که دیگران نسبت به شخص، انتظارت و انگیزه‌های کمال‌گرایانه دارند.

جنبه‌های مثبت[]

کمال‌گرایی می‌تواند مردم را به سوی دستاوردهایشان هدایت کند و در مواجهه با دلسردی‌ها و موانع، انگیزه‌ای برای ادامهٔ مسیر فراهم کند. رُدل (به : Roedell) – در سال ۱۹۸۴ – ادعا کرده‌است:

کمال‌گرایی، در شکل مثبت آن، می‌تواند انرژی محرکی فرآهم کند که به دستاوردهای بزرگ منجر شود. توجهِ خیلی دقیق به جزییات، که برای تحقیق علمی، حیاتی است، تعهدی که تنظیم کنندگان موسیقی را به جلو هل می‌دهد تا موسیقی‌شان، صداهای شکوهمندی که در ذهنشان دارند را به دنیای واقعی بیاورد، و پافشاری‌ای که یک هنرمند بزرگ را در مقابل سه‌پایهٔ نقاشی نگه می‌دارد تا اثری که خلق کرده با تصورش منطبق شود، همه نتیجهٔ کمال‌گرایی است.

نوع سازگار کمال‌گرایی، معمولاً به عنوان مولفهٔ مثبتِ این ویژگی شخصیتی شناخته می‌شود. کمال‌گرایی سازگار، شامل ترجیحاتی برای نظم و ترتیب و سازماندهی امور، تلاشی مداوم برای تعالی، و جهت‌گیریِ با حس وظیفه‌شناسی، نسبت به وظایف و عملکرد شخص است. تمام این خصوصیات، با سطوح پایینی از انتقاد و منفی‌نگری و سطوح بالایی از پشتیبانی از عمکرد و عزت نفس همراهند. اشکال مثبت و سازگار کمال‌گرایی، بیشتر با بعد در مرتبط است، در حالی که فرم‌های ناسازگارانه، بیشتر به بعد آن شبیه است (پایین را ببینید).

جنبه‌های منفی[]

کمال‌گرایی در شکل پاتولوژیک آن می‌تواند آسیب زننده باشد. زمانی که از آن برای به تعویق انداختن وظایف استفاده شود، می‌تواند شکل به خود گیرد و زمانی که از آن برای توجیه عملکرد ضعیف یا کسب حس همدردی و تأیید دیگران استفاده شود، می‌تواند به شکل در آید. اینها، با هم یا جداگانه، استراتژی‌های هستند که ممکن است کمال‌گرایان، برای محافظت از احساس صلاحیت خود (به : self-competence) استفاده کنند. به‌طور کلی، کمال‌گرایان ناسازگار، دائماً برای رسیدن به استانداردهای بالای خود، احساس فشار می‌کنند. وقتی که یک کمال‌گرای ناسازگار نتواند به انتظارات خود برسد، این فشار باعث ایجاد می‌شود. کمال‌گرایی، با بسیاری از عوارض روانشناختی و فیزیولوژیکی دیگر نیز مرتبط دانسته شده‌است.

کمال‌گرایی به‌طور فزآینده‌ای به عنوان یک عامل ریسک در نظر گرفته می‌شود که مانند یک شمشیر دو لبه عمل می‌کند. تمایل کمال‌گرایان به داشتن انتظارات بیش از حد از خود و تمایل‌شان به نقد خویشتن، در زمانی که تلاش‌هایشان، استانداردهایشان را برآورده نمی‌کند، در کنار گرایش‌شان به نشان‌دادن «چهرهٔ بی‌نقص» به جهان، ریسک آنها برای را بالا می‌برد و در عین حال، وقتی که باید از دیگران کمک بگیرند، احتمال اینکه در عمل هم به دنبال کمک بروند را کم می‌کند.

بی‌اشتهایی عصبی[]

در تحقیقات دهه‌های گذشته، کمال‌گرایی با مرتباط دانسته شده‌است. محققان در سال ۱۹۴۹ رفتار دختر معمولیِ آنورکسیک (بی‌اشتها) را نشانه‌ای از «سفت و سخت بودن» و «هوش هیجانی» توصیف کردند و همچنین آن را نشانه‌ای دیدند از تمایل این دخترها به «پاکیزگی، دقت و یک استبداد و یک‌دندگی چموش که قابلیت پذیرش منطق را ندارد و شخص را رسماً به یک کمال‌گرا تبدیل می‌کند». کمال‌گرایی، یک ویژگی ماندگار در طول زندگی افراد آنورکسیک است. در این افراد، کمال‌گرایی، قبل از شروع اختلال خوردن، معمولاً در دوران کودکی، در طول دوران بیماری، و بعد از بهبودی احساس می‌شود. تلاش بی‌وقفه برای لاغری در آنورکسیک‌ها، نوعی از بروز ویژگیِ اصرار بر رسیدن به استانداردهای عملکرد دست بالا و دست نیافتنی است.

یافته‌ها نشان می‌دهد سطح کمال‌گرایی، بر بهبود بلند مدت بی‌اشتهایی فرد تأثیر دارد. سرعت بهبود کسانی که میزان کمال‌گرایی آنها در یک محدودهٔ نرمال اندازه‌گیری شده، بیشتر از کسانی بوده که سطح کمال‌گرایی آنها بالا اندازه‌گیری شده‌است.

موارد عمومی[]

ورزشکاران، در یک زمینه شغلی متفاوت، ممکن است تمایلات کمال‌گرایانه توسعه دهند. عملکرد فیزیکی و ذهنی مطلوب برای ورزشکاران حرفه‌ای مهم است و این ویژگی‌ها ارتباط نزدیکی با کمال‌گرایی دارند. با این که ورزشکاران کمال‌گرا، برای موفقیت تلاش می‌کنند، این افراد ممکن است به واسطهٔ ترس شدید از شکست، محدود شوند و درنتیجه، تمام تلاش خود را نکنند یا در کل، خود را مسئول یک باخت بدانند. از آنجا که موفقیت این افراد، اغلب با امتیاز یا آمار سنجیده می‌شود، ورزشکاران کمال‌گرا ممکن است بیش از حد برای موفقیت احساس فشار کنند.[]

کمال‌گرایی، تمایل مردم به ساختار و رهنمود را روشن می‌کند. آنها معمولاً در محیط‌های ساختارمندی که دستورالعمل‌های صریح و روشن دارند، خوب کار می‌کنند. از آنجایی که کمال‌گرایان بر جنبه‌های مشخص یک کار تمرکز می‌کنند، اگر مشکلاتی روی دهند، این افراد ممکن است در مقابل تغییر غیرقابل‌انعطاف باشند و خلاقیت به خرج ندهند. این وضعیت، زمانی که یک وضعیت پیش‌بینی نشده به‌وجود می‌آید، ممکن است مشکل ایجاد کند.

در حالی که کمال‌گرایی، نقش مهمی در کسب دستاوردهای بسیاری از شخصیت‌های موفق تاریخی ایفا کرده‌است، نمونه‌هایی از کمال‌گرایی افراطی وجود دارد که متفکران مهم را به منتشر نکردن آثار خود هدایت کرده و در نتیجه، باعث شده آنها نتوانند آن‌طور که می‌توانستند، بر زمینهٔ کاری خود، تأثیر مستقیمی داشته باشند. مورخ اسکاتلندی ، در مورد گفته که اگر این ریاضیدان، تمام اکتشافات خود را به موقع منتشر کرده بود، معادل ۵۰ سال ریاضیات را پیشرفت می‌داد.

عوارض پزشکی[]

کمال‌گرایان ممکن است از و پایین رنج ببرند. کمال‌گرایی، یک عامل خطر برای ، ، ، ، ، ، ، ، ، و همچنین مشکلات فیزیکی‌ای مانند و است. علاوه بر این، مطالعات نشان داده‌اند که افرادی که کمال‌گرا هستند، نسبت به افرادی که کمال‌گرا نیستند، میزان مرگ و میر بیشتری دارند. یک دلیل احتمالی این موضوع، نگرانی و استرس مضاعفی است که به همراه باور غیر منطقی به این موضوع است که همه چیز باید کامل باشد.

درمانگران تلاش می‌کنند تا با تفکر منفی‌ای که کمال‌گرایی را احاطه کرده‌است، برخورد کنند، به ویژه تفکر «همه یا هیچ» که در آن شخص معتقد است که یک دستاورد یا کامل و بی نقص است یا بی‌فایده. آن‌ها، افراد را تشویق می‌کنند که اهداف واقع‌بینانه‌ای در نظر بگیرند و با ترس از شکست، رو به رو شوند.

از آنجا که کمال‌گرایی یک مسألهٔ عزت نفس است و اساس این مسئله، اعتقادات عاطفی در مورد کارهایی است که یک شخص باید انجام دهد تا به عنوان یک فرد قابل قبول باشد، در چارچوب یک روند بهبود که مستقیماً به این باورهای عاطفی می‌پردازد، تفکر منفی به‌طور موفقیت‌آمیزی مورد توجه قرار می‌گیرد.

خودشیفته‌ها، اغلب شبه‌کمال‌گرا هستند و نیازمند قرار گرفتن در مرکز توجه و ایجاد موقعیت‌هایی هستند که به آنها توجه شود. این تلاش برای بی‌نقص بودن، با تصویر ذهنی شخص خودشیفته از شکوهِ خویشتن خویش، انظباق دارد. اگر یک وضعبت مورد نظر از کمال به دست نیاید، می‌تواند منجر به احساس ، ، یا شود؛ چرا که شخصِ خودشیفته، باور دارد که اگر بی‌نقص نباشد، آنچه از عشق و دیگران در ذهن خود متصور بوده را از دست خواهد داد.[]

ویژگی‌های شخصیتی[]

کمال‌گرایی، یکی از عوامل در است. بر اساس این ساختار، افرادی که مرتب (سازمان یافته)، اجبارطلب، خودمنضبط، از نظر اجتماعی دقیق، با انتظارات زیاد از قدرت اراده، دارای کنترل بر خود، و متکی بر احساسات خود هستند، افرادی کمال‌گرا هستند. در مدل ، کمال‌گرایی یک نمود شدید از است و برآورده نشدنِ انتظاراتِ فردِ کمال‌گرا، می‌تواند محرک افزایش شود.

کمال‌گرایی ناسازگار، بیشتر شبیه است، در حالی که کمال‌گرایی سازگار بیشتر به شبیه است و به‌طور مثبتی با ، ، و خودپیش‌برد منسجم، مرتبط است.

یک مطالعه نشان داده که ورزشکارانی که («عزت نفس پایه»)، الگوهای مثبت کمال‌گرایی را نشان می‌دهند، در حالی که افرادی که عزت نفسشان وابسته به جنبه‌های شایستگی است («عزت نفس کسب شده»)، بیشتر کمال‌گرایی منفی از خود نشان می‌دهند.

با کاهش اضطراب اجتماعی، خودآگاهی عمومی، رفتارهای ناشی از اختلال وسواسی-اجباری (OCD) و کمال‌گرایی، برای کمک به کمال‌گرایان موفق بوده‌است. با استفاده از این رویکرد، فرد می‌تواند اندیشهٔ غیرمنطقی خود را بشناسد و راه جایگزین دیگری را برای برخورد با موقعیت‌ها پیدا کند.

جستارهای وابسته[]

مطالعهٔ بیشتر[]

پیوند به بیرون[]

 

با افرادی که دوستشون دارید به اشتراک بگذارید.

منبع : کمک ذهن

دکمه بازگشت به بالا